اَينَ عَمّار

بسم الله الرحمن الرحيم
رفقا سلام،
امشب هم برنامه عزاداری شب عاشورا داشتيم. به عشق امام حسين (ع) ، حدود 100 نفری هم آمده بودند. چند خانواده افغانی هم بودند. جای همه شما دوستان هم خالی بود. راستی اين مطلب هم از يک وبلاگ ( http://zahrakarimi.blogfa.com/)  دستم رسيده که جالبه. توصيه می کنم برای خوندنش وقت بگذاريد.

حضرت رسول (ص) پيش از وفاتشان به عمار فرمودند: " پس از من در دو جنگ شرکت می کنی و شهيد نمی شوی، اما در جنگ سوم به دست  «متجاوزين»  به شهادت می رسی" ! خبر به سرعت ميان مسلمانان پيچيد و همه می دانستند که عده ای متجاوز در آينده، با مسلمانان جنگ خواهند کرد و ياران رسول خدا (ص) را به شهادت می رسانند. سال ها گذشت و در جنگ صفين – ميان سپاه حضرت اميرالمؤمنين (ع) و معاويه- عمار توسط سپاه معاويه به شهادت رسيد
دو نفر با سرعت می تازيدند و به هم سبقت می گرفتند تا زودتر به معاويه برسند و خبر کشتن عمار را به معاويه داده و جايزه ای دريافت کنند! عمروعاص در راه جلوی ايشان را گرفت، چون می دانست، عده ای فرمايش رسول الله (ص) را به ياد داشتند و اگر هر يک از آن ها خودش را قاتل عمار معرفی می کرد، سپاه معاويه از ريشه زير سوال می رود و از هم می پاشد
عمروعاص  با طرح شبهه ای  ماجرا را وارونه جلوه داد و به آن دو گفت: " کجا می رويد؟ شما عمار را نکشته ايد، قاتل عمار آن کسی است که او را به جنگ آورده تا او کشته شود" !!! با اين شبهه و کلام به ظاهر منطقی ِ! عمروعاص، تيرها به سوی امام علی عليه السلام نشان رفت که: [العياذ بالله] متجاوز در دين خدا علی است 

در جامعه بايد  بصيرت  داشته باشيم وگرنه گمراه می شويم، در دين و ايمان بايد آگاهی داشت و خوب انديشيد تا با شايعه پراکنی های منافقين، دچار سوء استفاده نشويم و قدرت تميز حق از باطل را داشته باشيم


   Prophet Mohammad before passing away said to Ammar: “You will participate in two wars after me and will be killed in the third one by transgresses”! This news distributed soon among all Muslims of the time and every one knew that Ammar would be killed by people who will break the Islamic rules after Prophet Mohammad. 1

Many years has passed and in the war of Seffin – between Imam Ali’s army and that of Mo’aviye – Ammar was killed. Two persons rushed to reach sooner and inform Mo’aviye that they were killers of Ammar so the murderer would be paid a good gift for that!  1

On the way Amr-o-As [a mischievous person against Imam Ali] was sure if people would remember Prophet’s words and if they knew that Ammar was killed by the enemies of Imam Ali, then the whole army of Mo’aviye would be under difficulty, so he stopped them and said that: “None of you is Ammar’s killer but the one who brought Ammar to this war to kill him on the battle filed, is his killer”!!!    1

By bringing such doubt and uncertainty people were deviated and remembering the words of Prophet Mohammad, they thought Imam Ali – God forbidden – was the transgress, :-0 We MUST have intelligence in our religious views to recognize the righteous and be guided by God Himself; we need insight in our faiths.  In the society we should be aware of such tricks or we will be misused by propaganda.1


"دارم می بينم صحنه رو، می بينم تجهيز رو، می بينم صف آرايی ها رو، می بينم دهان های با حِقد و غضب گشوده شده رو و دندان های با غيض به هم فشرده شده رو...عليه انقلاب و عليه امام و عليه آرمان ها و عليه همه اون کسانی که به اين حرکت دل بسته اند، خب چه بکنم اگه کسی نمی بينه؟!!! در حوادث فتنه گون،  شناخت عرصه دشواره. شناخت اطراف قصه دشواره، شناخت مهاجم و مدافع، ظالم و مظلوم، دشمن و دوست، دشواره... بايستی گره گشايی کرد، بايستی حقيقت رو باز کرده، گره های ذهنی رو بايد باز کرد و اين تبيين لازم داره. فرمود: «اَلا وَ لا يحمِلُ هذا العَلَم اِلّا أهلِ الَبصَرِ وَ الصَّبر» [آگاه باشيد! اين علم را بر دوش نخواهند کشيد به جز افرادی که اهل بصيرت و صبر هستندمی دونيد پرچم اميرالمومنين سختيش از پرچم پيغمبر بيشتر بود از جهاتی، در زير پرچم اميرالمومنين، دشمن و دوست آن چنان واضح نبودند، دشمن همون حرفايی رو ميزد گاهی که دوست می زنه، همون نماز رو که در اردوگاه اميرالمومنين نماز جماعت ميخوندند، تو اردوگاه طرف مقابلم در جنگ جمل و صفين و نهروان نماز جماعت می خوندند، حالا شما باشيد چی کار می کنيد؟ بصيرت خودتون رو بالا ببريد، آگاهی خودتون رو بالا ببريد، حقيقت رو بايد فهميد، در جنگ صفين، يکی از کارهای مهم جناب عمار ياسر، تبيين حقيقت بود چون اون جناح مقابل که جناح معاويه بود، تبليغات گوناگونی داشت، اين کسی که از اين طرف خودش رو موظف دانسته بود که در مقابل اين جنگ روانی بايسته و مقاومت کنه، جناب عمار ياسر بوديه جا می ديد اختلاف پيدا شده، يه عده ای دچار ترديد شدند، بگو مگو توشون هست خودشو ميرسوند اونجا، به سرعت، براشون حرف ميزد صحبت ميکرد، تبيين ميکرد، اين گره ها رو باز ميکرد، نقش نخبگان و خواص و اينها هم اين است که اين بصيرت را نه فقط در خودشون بلکه در ديگران به وجود بياورند، رسا بگيد، روشن بگيد، مبيّن بگيد، آنچه را که می فهميد. هيچ انتظار نيست، حق هم نيست که انتظار باشه کسی بر خلاف فهميده خودش حرف بزنه، اما اونی که فهميديد رو بگيد، سعی هم بکنيد که اون چه که فهميديد درست باشه، کجا هستند اون کسانی که... اون شخصيت های بزرگی که پيمان جانبازی بستند؟! اَينَ عَمّار؟؟؟!!! "


You can watch and download the video here
http://www.4shared.com/file/147745234/72eca1d9/Ammar_1350.html


I see the scene and those who are arming with wrath and hatred towards Islamic Revolution and Imam Khomeini, and against all people who are attached to this movement. What should I do that others do not see that?! In Fitneh-like events knowing the reality is difficult, recognition of aggressor and defender, enemy and friend is difficult.. we should untie knots, mental knots should be unfasten, and it needs to be expressed... Once holding Emam Ali’s flag was more difficult than that of Prophet Mohammad , only people who are wise and patient can be under this flag, in prophet’s time one could distinguish enemy from friend but in Emam Ali’s time enemies performed the same Salaat, spoke the same thing as friends did…  Try to increase your intelligence and understanding to know the righteous. In the war of Seffin (on Emam Ali’s time) there were a lot of propagandas and Ammar (one of Emam Ali’s companion) stood against those anxieties and talked about the reality, when there was disagreement and  doubt among Emam’s companion, Ammar went straight there and spoke to them to untie the knots and solve the problems… where are those great people who made an oath to venture their health and lives? Where is Ammar ?1

برگرفته از کتاب، ماه در آب، اثر دکتر محمدرضا سنگری

بسم الله الرحمن الرحيم

سپاه سياه عمر سعد، مثل سايه های شوم در ميان نخلستان خزيدند. صدای بليغ عباس می آمد که ارجوزه (رجز) می خواند و می گفت:

"لا ارهب الموت اذالموت رقا     حتی اواری فی المصاليت اللقا

نفسی لنفس المصطفی الطهر وقا     ولا اخاف طارقا ان طرقا

بل اضرب الهام و افری المفرقا     انی انا العباس اغدو بالسقا

ولا اخاف الشمر عندالملتقی"

چه پرشکوه می گفت که : 

" از مرگ پروا و هراسم نيست آن گاه که چهره نشان دهد. من آن لحظه را خوش تر دارم تا اين که در ميان ناپاکان و تبهکاران پنهان شوم. جان من سپر و پاسدار جان حسين پاک و برگزيده است. من هراسناک و دلواپس مرگ نيستم. تيغ جان شکاف، بر تارک دشمن می نشانم. ساقی تشنه کامانم و با زلال آبی که می آورم، بر قلب ظلمت نور می افشانم. شمر را ناچيزتر از آن می دانم که از او بيمناک و ترسان باشم."

مشک بر پشت، نيزه برکف و علم بر دوش پيش می تاخت...

عباس، رها، سبک، سيراب از عشق، چشم به آب دوخت و با خويش زمزمه کرد:

"يا نفس من بعد الحسين هونی     فبعده لا کنت ان تکونی

هذا حسين شارب المنون     و تشر بين بارد المعين

هيهات ما هذا فعال دينی     ولا فعال صادق اليقين"

" ای نفس، بعد از حسين خوار باش، پس از او زندگی مباد. تو می خواهی آب خنک و گوارا بنوشی؟ و او شربت مرگ بنوشد. هرگز، هرگز اين شيوه و رسم دين تو نيست. اين سيرت و صفت راست گويان درست کردار نيست."

مشک ها، امکان جنگيدن را از ساقی می گرفتند. عباس عزيز، اما صفوف و سايه های پنهان را می شکست و پيش می آمد. ناگهان يزيد ابن الرقاد، که پشت نخلی کمين کرده بود، از کمينگاه بيرون جست و ...

دست راست رها شده بود و ساقی می خواند:

"والله ان قطعتم يمينی     انی احامی ابدا عن دينی

و عن امام صادق اليقين     نجل النبی الطاهر الامين

نبی صدق جاءنا بالدين     مصدقا بالواحد الامين"

" به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کرديد از حريم دين خود پاسداری می کنم. من از امام راستين، فرزند پيامبر پاک امين و آورنده ی دين حمايت می کنم."

طفيل سنبسی، دوشادوش يزيد ابن الرقاد نزديک تر شدند. ناگهان شمشير دوم فرود آمد و ...

اسب، اشک ريز و شهاب وار، خيز برداشت. عباس اميد رسيدن و رساندن داشت.

" يا نفس لا تخشی من الکفار     و ابشری برحمة الجبار

مع النبی سيد الابرار     قد قطعو فی بغيهم يساری

و قد بغوا معاشر الفجار     فاصلهم يا رب حر النار"

" ای نفس، هراسناک کفرپيشگان سياهکار مباش. به رحمت پروردگار قدرتمند تکيه کن و با پيامبر برگزيده و عزيز، مسرور و شادمان باش. دشمن، ستمگرانه و بی رحمانه دست چپ مرا قطع کرد. خدايا در شعله های خشم و شراره های دوزخ خويش، خاکسترشان کن."


فاصله ی اسب با دشمن بيشتر شده بود. دستور تيرباران رسيد و عباس در بی دستی، انديشناک مشک و حرم بود...

تير بر مشک نشست. آب و خون درهم آميخت. عباس چشم بر مشک گريان دوخت و هنوز اولين قطره اشکش در نااميدی از آب چکّه نکرده بود که تير بر چشمش نشست...

رمق، اندک اندک فرو می چکيد که تير ديگر بر سينه ی ساقی نشست...

عباس از اسب فرو افتاده بود. کوشيده بود بر زانوانش بنشيند و تير فرورفته در چشم را به مدد زانوان بيرون کشد. عمود آسمان کوب، همين لحظه بر فرقش نشست...

السلام علی ولدی العباس


از مطالب رسیده در  face book

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

مرحوم کربلايی احمد ميرزا حسينعلی تهرانی نقل می کردند که: « روزی جناب شیخ رجبعلی خياط به من فرمودند: در عالم معنا، روح خواجه حافظ شیرازی را مشاهده کردم که بسیار منبسط بود. خواجه حافظ شیرازی رو به من کرده و گفت: من غزل شاه شمشاد قدان را، در وصف ماه منير بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام سرودم. و از این امر خيلی مسرور بود.»


شاه شمشاد قدان ، خسرو شيرين دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر منِ درويش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شيرين سخنان
تا کی از سيم و زرت کيسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سيم تنان
کمتر از ذره نئی، پست مشو، مهر بورز
تا بخلوتگه خورشيد رسی چرخ زنان
بر جهان تکيه مکن ور قدحی مِی داری
شادی زهره جبينان خور و نازک بدنان
پير پيمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهيز کن از صحبت پيمان شکنان
دامن دوست بدست آر و ز دشمن بگسل
مرد يزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله ، سحر می گفتم
که شهيدان که اند اين همه خونين کفنان
گفت حافظ من و تو مَحرم این راز نه ايم
از می لعل حکايت کن و شيرين دهنان

 

مرور دوباره (3)

 بسم الله الرحمن الرحيم

روز دوشنبه ۶ محرم سال ۶۱ هجری

 

کربلا :

عمر بن سعد، نامه ای را از عبيدالله دريافت می دارد که مضمون آن چنين است : من از لشکر سواره و پياده، چيزی را از تو فرو گذار نکردم و توجه داشته باش که مأمورانی سپرده ام، هر روز وضعيتت را به من گزارش کنند.

از آن سوی، حبيب بن مظاهر از حضرت اجازه می گيرد تا نزد طايفه ای از بنی اسد -که در آن نزديکی ها زندگی می کردند، رفته و آنان را به ياری فرا خواند -  حضرت اجازه دادند. حبيب، نزد آنها رفت و گفت: «امروز از من فرمان بريد و به ياری حسين بشتابيد تا شرف دنيا و آخرت از آنِ شما باشد». تعداد 90 نفر بپا خواستند و حرکت کردند، اما در ميان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراکنده شدند. حبيب به نزد حضرت رسيد و جريان را تعريف نمود. امام حسين (ع) فرمود:  لا حَولَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ

 

السلام عليک يا باب الحوائج

بسم الله الرحمن الرحيم

وفا و ادب، دو گمشده همراهان ديروز است. نسيمی خدايي، با مجاهدت خالصانه معماری بزرگ و همراهی دلدانگانش از اکناف، در ايران عزيز، وزيدن گرفت. برادران و خواهرانی هم به آلاف و تحيات رسيدند؛ ولی چه حيف که وفا و ادب را فراموش کردند. 

همين

والسلام

مرور دوباره (2)

بسم الله الرحمن الرحيم

روز جمعه 3 محرم سال ۶۱ هجری


عبيدالله بن زياد در مسجد، مردم را چنين خطاب کرد:« ای مردم ! خاندان ابوسفيان را آزموديد وآنها را چنان که می خواستيد يافتيد !! و يزيد را می شناسيد که دارای رفتار و روشی نيکوست که به زير دستان احسان می کند وبخششهای او بجاست! اکنون يزيد دستور داده تا بين شما پولی را تقسيم نمايم وشما را به جنگ با دشمنش، حسين بفرستم .»

شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار جنگجو،

يزيد بن رکاب با دو هزار جنگجو،

حصين بن نمير با چهار هزار جنگجو،

مضاير بن رهيه با سه هزار جنگجو 

و نصر بن حرشه با دو هزار جنگجو، برای جنگ با امام حسين (ع) و 72 سرباز با وفايش، اعلام آمادگی کرده وحرکت بسوی کربلا را آغاز کردند .

امام (ع)  در پاسخ « قيس بن اشعث » که سفارش به بيعت با يزيد می کرد ، فرمود :

نه، به خدا سوگند، دست ذلت در دست آنان نمی گذارم و مانند بردگان، از صحنه جنگ با آنان فرار نمی کنم. 

 

هيئت غير ايرانيها

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

امشب با تعدادی از رفقا، به هيئت شيعيان پاکستانی و افغانی در 34 کيلومتری بريزبن رفتيم. برنامه جالبی بود، با اينکه کل برنامه شان به زبان اردو بود و من چيز زيادی نفهميدم. اما اينکه امام حسين (ع) در قلب محبانش و صرف نظر از زبان و مليت و قوميت، عزيزتر از جان است؛ يک مفهوم بلندی است که امشب برای اولين بار و با ديدن اين عاشقان، آن را متوجه شدم. سخنران برنامه يک روحانی بود بنام سيد ابوالقاسم رضوی که در ملبورن مدرسه دارد و فارسی هم بطرز جالبی صحبت می کرد. جالبترش اينکه آخر صحبتهايش برای تداوم انقلاب اسلامی ايران هم دعا کرد. قبلاً در يک پمپ بنزين با يک جوان ايرانی آشنا شده بودم که امشب او را هم آنجا ديدم. فهميدم، اصالتاً يزدی است ولی ايران را نديده است و متولد هند است. رفقا دعوتش کردند که به جلسه عزاداری هيئت مهر حسين ايرانيها هم بيايد. اين مهر حسين هم فعلاً يک هيئت مذهبی ايرانيان بريزبن است که برنامه ثابت دعای کميل و جلسات قرآن دو هفته يکبار دارد و برای همين محرم هم سه شب برنامه عزاداری دارد. ظاهراً در آينده نزديک و با اخذ مجوز، بصورت يک کاميونيتی ثبت خواهد شد. انشاالله

راستی فوت آقای منتظری را به دوستدارانش و مقلدينش تسليت می گويم. اگرچه حول محور اسمش و در زمان حياتش، حرف و حديث زياد بود که برای اهل دقت و تأمل، صحت و روايي آنها با مراجعه به تاريخ معاصر و صحيفه امام راحل، کاملاً مشخص بود، اما به هرحال به عنوان يک فقيه دين که سابقه درد و رنج زندان و مبارزه قبل از انقلاب و همپای امام راحل را داشت، و هم بعنوان يک پدر شهيد، رفتار توهين آميز احتمالی به نامش را غلط می دانم و برايش از درگاه خداوند متعال رحمت مسألت می کنم. البته استفاده ابزاری و سياسی از او را هم ناصواب می دانم، کما اينکه ظاهراً خودش هم به همين وصيت کرده است. ولی موندم امثال مقربين به امام عزيز که پس از ارتحالش به سرشان می زدند، حالا دچار Retrograde amnesia  شده اند. خيلی بايد مواظب باشيم که سوراخ دعا را گم نکنيم. در هر زمان ما را با امام زمان خودمان می سنجند. امام حسين عزيز هم تا وقتی امام حسن عزيز، زنده بودند، مقلد امام زمانش بودند و پايبند صلح حسنی. اما پس از خلف وعده معاويه و شهادت امام حسن(ع)، و پيدايش بحث بدعت در دين در امر خلافت و اميری جامعه مسلمانان بصورت موروثی و از پدر به پسر شرابخوار و ميمون باز، فرمودند: مثل منی با مثل يزيد بيعت نمی کند. همين فرمايش، خودش يک استراتژی است و موضوع را از دايره تصميم گيری فردی بين آن دو خارج می کند. بگذريم، من با مرور احوالات واقعه کربلا، بيش از همه مجذوب وفا و ادب علمدار امام حسين (ع) هستم. شايد يک وقتی بشود درباره اش نوشت و  اظهار ارادت کرد. 

خدايا دستمان را بگير و رهايمان نکن. 

مرور دوباره (1)

 

بسم الله الرحمن الرحيم

روز چهارشنبه 1 محرم سال ۶۱ هجری

مکان : قصر بنی مقاتل

روز چهارشنبه 1 محرم  امام وارد منزل قصر بنی مقاتل شدند.در اين منزل آن حضرت خيمه ای را مشاهده کردند که در کنار آن اسبی ايستاده و نيزه ای استوار ، سؤال کردند : اين خيمه کيست ؟ گفتند: عبيدالله بن حرجعفی . امام  عليه السلام، حجاج بن مسروق جعفی را نزد او فرستاد . عبيدالله بن حر از حجاج سؤال کرد: چه پيامی آورده ای ؟ حجاج بن مسروق گفت : هديه ای و کرامتی اگر پذيرا باشی ! اين حسين است که تو را به ياری خود خوانده است . اگر او را ياری کنی، مأجور خواهی شد و اگر کشته گردی به فيض شهادت نايل خواهی شد . عبيدالله بن حر گفت : به خدا سوگند که از کوفه خارج نشدم، مگر اينکه ديدم جماعت کثيری به قصد جنگ کردن با حسين بيرون می آيند و دانستم که او کشته خواهد شد و چون من قدرت ياری او ندارم ، مايل نيستم نه او مرا ببيند و نه من او را ببينم . حجاج بن مسروق بازگشت و پاسخ عبيدالله بن حر را به امام عرضه داشت. آن حضرت برخاست  وبا عده ای از اهل بيت و يارانش به سوی خيمه عبيدالله بن حر روانه گرديدند . پس از حمد و ثنای الهی فرمودند: ای پسر حر اهل شهر شما به من نامه نوشتند که به ياری من هماهنگ هستند و از من خواستند تا به نزد آنها بيایم . ولی آنچه وعده داده بودند ، نادرست بود . تو دارای گناهان زيادی هستی . آيا نمی خواهی به وسيله توبه آن اعمال ناشايسته را از بين ببری ؟ عبيدالله بن حر گفت : چگونه ممکن است جبران این همه گناه ، ای پسر پيامبر؟! . امام  عليه السلام فرمودند: فرزند دختر پيامبرت را ياری کن. عبيدالله بن حر گفت : به خدا سوگند من ميدانم کسی که از تو پيروی کند، در روز قيامت سعادتمند خواهد شد . ولی نصرت من ، تو را در قتال با دشمن بی نياز نمی کند و در کوفه برای شما ياوری نیست و من چنين نکنم ، زيرا نفس من به مرگ راضی نيست. ولی اين اسب من . اسبم را بگير از آن تو باشد. امام  عليه السلام فرمودند: حال که خود ما را ياری نمی کنی ، ما نيازی به اسب تو نداريم . ولی تو را نصيحت می کنم ، اگر می توانی به جايی برو که فرياد ما را نشنوی و مقاتله ما را نظاره گر نباشی ، سوگند به خدا اگر کسی بانگ ما را بشنود و ما را ياری نکند، خدا او را به روی در آتش افکند. عمرو بن قيس گفت : با پسر عمويم بر امام حسين عليه السلام وارد شدم و آن حضرت در قصر بنی مقاتل بود و بر او سلام کرديم . امام حسين عليه السلام فرمودند: آيا به ياری من می آيی؟ من گفتم : مردی هستم که عايله زيادی دارم  و مال بسياری از مردم نزد من است و نمی دانم کار به کجا می انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بين برود و پسر عمويم هم همانند من پاسخ داد . امام حسين عليه السلام فرمودند: پس از اينجا برويد که هر کس فرياد ما را بشنود و يا ما را ببيند و لبيک نگويد  ، خدا او را به روی در آتش افکند .

مکان : نينوا

عقبه بن سمعان می گويد : شب هنگام حضرت دستور دادند که از : قصر بنی مقاتل آب برداشته و حرکت کنيم .چون سپيده صبح دميد ، حضرت پياده شدند و نماز صبح خواندند و با شتاب سوار شدند. حر می خواست آن حضرت را به سوی کوفه حرکت دهد ولی امام به شدت امتناع می کردند. تا به نينوا رسيدند. ناگاه سواری از دور پديدار شد که مسلح بود و از کوفه می آمد . به حر رسيد و بعد مکتوبی را به دست حر داد که از عبيدالله بن زياد بود و به اين مضمون : چون نامه من به تو رسيد و فرستاده من نزد تو آمد ، حسين را نگهدار و کار را بر او تنگ گير و او را فرود مياور مگر در بيابان بی سنگر و بدون آب! و من به قاصد گفته ام از تو جدا نشود ، تا خبر انجام دادن فرمان مرا بياورد. حر خدمت امام آمد و نامه را برای آن حضرت قرائت کرد . امام حسين علیه السلام به او فرمودند: بگذار در نينوا يا غاضريات و يا شفيه فرود آييم . حر گفت : ممکن نيست زيرا عبيدالله بن زياد، اين آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است . زهير گفت : به خدا سوگند چنان می بينم که پس از اين کار سخت تر گردد. ای پسر رسول خدا ، قتال با اين گروه در اين ساعت برای ما آسان تر است از جنگ با آنها که بعد از اين می آيند. امام حسين عليه السلام فرمودند: من ابتدا به جنگ با اين جماعت نمی کنم. زهير گفت : در اين نزديکی قريه ايست در کنار فرات که دارای سنگر است و فرات از همه طرف به آن احاطه دارد ، مگر از يک طرف. امام حسين عليه السلام فرمودند: نام اين قريه چیست ؟ عرض کرد : عقر. حضرت فرمودند: پناه می برم به خدا از عقر. پس آن حضرت به حر التفات کرد و فرمود : کمی جلوتر برويم ! پس مقداری از مسافت را امام با حر و همراهانش پيمودند تا به زمين کربلا رسيدند.

از دفتر سبز خانمم

بسم الله الرحمن الرحيم


فواره انگشت بالا می رود؛

اجازه آقا...

کدام جمعه می آيي؟


هم روی زمين و هم در آن بالايي     مرديم ازين بی کسی و تنهايي

اين جمعه گذشت و جمعه های دگری     آقا! دلمان گرفت، کی می آيي؟


ما از خدای خود گم شده ايم، او به جستجوست          چون ما نيازمند و گرفتار آرزوست

گاهی به برگ گل می نويسد پيام خويش          گاهی ميان سينه مرغان، به های و هوی

در خاکدان ما، گوهر زندگی گم است          اين گوهری که گمشده، ماييم يا که اوست...

شعر:علامه اقبال لاهوری


روضه خوان گفت که ليلا، پسری داشت که رويش     به درخشندگی ماه، که عباس عمويش

روضه خوان گفت که ليلا، پسری داشت که مجنون     پسری داشت که می رفت و نگاه تو بسويش

پسری خوش قد و قامت، پسری صبح قيامت     روضه خوان گفت که در باد پريشان شده مويش

آسمان بار امانت نتوانست کشيدن     که بريدند خدايا، که شکستند سبويش

روضه خوان تاب نياورد، عمو آب نياورد     روضه خوان آمد و زانو زد و بوسيد گلويش

شعر:مهدی جهاندار


هر چند ز غربتت، گزند آمده بود          زخمت به روان، دردمند آمده بود

گويند که از آن هيبت دريای دلت          آن روز زبان آب، بند آمده بود

شعر:مرحوم سيد حسن حسينی


پيچيده به شط، مسأله دستانت          پيوسته به خون، قافله دستانت

آنقدر کريمی که جهان می گنجد          بی واسطه، در فاصله دستانت

شعر:زينب چوقادی


ز چشم دشمانت، خواب بردی          تو گوی سبقت از مهتاب بردی

نخوردی آب و حسرت ماند بر آب         چه زيبا، آبروی آب بردی!


وفا، بلای تو را ديد بعد از تو          و شرم قطره به قطره چکيد بعد از تو

کسی نديد، دگر آب را پس از آن روز          ادب، خجالت خود را کشيد بعد از تو


رقص زلفت، سر نی ديدم و با خود گفتم

بين هفتاد و دو سر، کاش سری بود مرا!


در عزاداريها و سينه زنيها، ما را هم دعا کنيد.


برنامه های دهه اول محرم ما

Dear friends

Salam

You and Your respected families are invited to join and participate in our Moharram programs

Time: Thursday 24/12/09, Saturday 26/12/09 (Shab-e- Ashoura), Sunday 27/12/09 (Sham-e-Ghariban) from 19:00 to 21:30

Place: Indooroopilly Senior Hall, 60 Stamford Rd, Indooroopilly, UBD Map 178 K4

The program will be started with Namaz Jamaat; and then there will be the Telavat Quran, Ziarat Ashoura and Azadari . A light dinner will be served afterwards 

همانا حسين، کشتی نجات و چراغ هدايت است.

 دوستان سلام،

احتراماً از جنابعالی و خانواده محترمتان دعوت می شود در برنامه عزاداری محرم، مشارکت فرمائيد.

زمان و مکان در قسمت انگليسی قيد شده است. اميدواريم در پرتو عنايت لطف الهی و آبروی اهل بيت(س)، خداوند متعال به همه ما صدق نيت و اخلاص در عمل عطا کرده و عاقبت بخير شويم. 

 

هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ايران

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

ضمن تشکر از مهران و پراژ عزيز، پيشنهاد می کنم، سه لينک زير را ببينيد.

http://www.youtube.com/watch?v=RpMbpOY3uuI

http://www.youtube.com/watch?v=PlfsZQvRl2M

http://www.youtube.com/watch?v=yEkrB7RabvQ&feature=related

در ويديو اول، ايهود اولمرت نخست وزير قبلی اسراييل، 22 اکتبر امسال و در يک کنفرانس در سان فرانسيسکو قصد سخنرانی دارد. افراد مختلفی به او اعتراض می کنند و پليس، معترضين را يکی يکی به بيرون از سالن می کشد.  سوالشان هم اينست که چرا اين ۲۲ نفر معترض داخل سالن و جمعيت بيرون سالن، اجازه صحبت نمی يابند و بازداشت می شوند، اما آن سخنران نه؟  البته ما که ادعای آزادی بی حد و مرز نداريم، ولی آنهايي که مدعی آن هستند، چگونه اين پارادوکس را جواب می دهند؟ ويديوی دوم و سوم هم، کار يکی از دوستان دانشجوی ايرانی خودمان در بريزبن است. اگرچه کمی آماتوريست، اما نشان می دهد، اگر حرف حساب زده شود و پشتوانه منطقی هم داشته باشد، از حمايت برخوردار می شود، و برد و دامنه حرف حق طلبانه، چون مطابق با فطرت الهی است، غير قابل مهار است. از طرف ديگر، اين همان سفارش صدور حقانيت نيز هست که گذشتگانمان نيز به آن سفارش کرده بودند.

خدانگهدار،

 

صادرات نخبه از کشور

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

بر اساس گزارش جديد صندوق بين المللی پول ، ايران رتبه اول را در آمار مهاجرت نخبگان از ميان 91 کشور در حال توسعه يا توسعه نيافته دنيا کسب کرده است . در اين گزارش آمده است که سالانه حدود 180 هزار ايرانی تحصيلکرده، به اميد زندگی و يافتن موقعيت های شغلی بهتر از کشور خارج می‌شوند که به معنی خروج سالانه 50 ميليارد دلار ارز از کشور است . طبق اين آمار، هم‌اکنون بيش از 250 هزار مهندس و پزشک ايرانی و بيش از 170 هزار ايرانی با تحصيلات عاليه در آمريکا زندگی می‌کنند و طبق آمار رسمی اداره گذرنامه، در سال 87 روزانه 3/2 نفر با مدرک دکترا، 15 نفر با مدرک کارشناسی ارشد، و صدها نفر با مدرک کارشناسی از کشور مهاجرت کرده اند .

http://www.asriran.com/fa/pages/?cid=89800

يک جايي هم خواندم که يکی از مهمترين عوارض اين صادرات! که معمولا خيلی به آن توجهی نمی شود، خالی شدن ذخاير ژنتيکی کشور از هوش و استعداد بالا می باشد. يعنی چون عموما افراد تحصيل کرده، که سختی هجرت و محک خوردن در يک سرزمين ديگر را به جان می خرند، افراد باهوش و با استعداد جامعه هستند، لذا به تدريج روی معدل بهره هوشی کلی اجتماع اثر می گذارند. چون به شهادت خود غربيها، ايرانيها از متوسط بهره هوشی ديگر اقوام و ملل باهوش ترند. اما با ادامه اين روند و در چند ده سال آينده چه بر سر نسلهای بعدی ايرانی خواهد آمد؟

همچنين در دوره زبان يک مقاله از يک نويسنده استراليايي خواندم که 23 ارديبهشت امسال و در همين وبلاگ درباره اش صحبت کردم. او اشاره به يک سياست شناخته شده آمريکا "brain drain" پس از جنگ دوم جهانی و ديگر کشورهای غربی مثل خود استراليا داشت. اين کشورها با ارائه امکانات و عمدتا با بورس تحصيلی کشورهای جهان سوم، نخبگان آنها را آموزش می دهند و پس از فراغت از تحصيل، با دادن اقامت و امکانات کاری و رفاهی مناسب مانع از بازگشت آنها به کشورهايشان می شوند. يعنی با خرج کشورهای جهان سوم و کمترين هزينه برای خودشان، افراد تحصيل کرده جهان سومی را که خودشان آموزش داده اند، برای اداره امورشان بکار می گيرند.

اگر فرصتی شد با کمک شما دوستان، درباره علل و دلايل اين نوع مهاجرت بيشتر صحبت خواهيم کرد.

فعلا خدانگهدار  


چرايي احوال روزگار

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

امشب سر سفره شام و بعد از غذا، با خانمم صحبت می کرديم. بحث تأثير فرهنگ بر مسائل حوزه اجتماعی بود که متأسفانه، بدليل نبود يک سياست واحد متمرکز در دولتهای مختلف پس از انقلاب، مورد توجه جدی قرار نگرفته است.  وقتی امثال آثار شاهنامه و مثنوی، جلال آل احمد و قيصر امين پور (از درگذشتگان مثال زدم تا برداشت آزاد نشود)، حداکثر فقط در کاغذهای رنگی، کادويي داده می شود، ولی ترانه های فولکوريک شعرای آمريکای جنوبی ( که من شک دارم در حالت طبيعی سروده باشندشان و قبلش چيزی بالا نينداخته باشند) دست به دست بين جوانان می گردد و همان زمان، فلان ترانه سرای وطنی بخاطر يک مصرع از شعرش، بايد با درب بسته مميزی روبرو شود. وقتی دولتی، محصول جديد نويسنده ای را ممنوع می کند، دولت ديگری در همين مملکت، همان اثر را برنده جايزه يلدا، مهرگان و کتاب سال می کند. وقتی افرادی از عرصه های مختلف فرهنگ و هنر، تحت مميزی های بی قاعده و بدون وحدت رويه قرار می گيرند. وقتی آموزش و پرورش، اولويت آخر ما باشد، تازه آنهم با اينهمه مشکلات خرد و کلان، اگر غير از اين برداشت می کرديم بايد متعجب می شديم. دست آخرهم، ميوه ممنوعه ای از اين درخت بی سر و صاحب عمل می آيد که يک طيف می شود و مثلاً خانواده ايثارگر و جانباز تا سلطنت طلب، در آن قرار می گيرند.  حقيفت اينست که ما نتوانستيم يا دشمنان قسم خوردمان نگذاشتند،  مثل همان روزهای ابتدای پيروزی انقلاب که اتفاقاً عرصه عقلانيت بيشتری بود، انديشه های گوناگون را در بوته تضارب قرار دهيم. همانی که نقطه قوت ما شد و راز ماندگاری هم بوده و هست. البته در هر جامعه ای عقايد متفاوتی هست و تا وقتی که مرز امنيت ملی را پشت سر نگذارد، درصدی از اقبال عمومی را هم بدنبال خود دارد. اما برخورد شديد در چارچوب قانون، آخرين ابزار اعمال قانون است. قبل از آن بايد ريشه های ناآرامی را شناخت، بررسی کرد و دنبال راه کار بود. الان چوب بی تدبيری و نبود سياست واحد متمرکز در عرصه ادبيات، فرهنگ و هنر را می خوريم. بايد دنبال عقايد محکم و دلايل مستدل که از تضارب بيرون می آيد و همينطور وحدت رويه در تصميم سازی و تصميم گيری بود. اين يکسانی رويه ها که اشاره شد را نگارنده بقدر بضاعت و تجربه محدودش، اينجا، زياد ديده که نه حوصله گفتنش مانده و نه وقت خواندش. 

راستی عليرغم احترام جبه روحانيت در جامعه ايرانی، چرا انديشه کمال تبريزی در مارمولک، امکان ظهور می يابد، اما تابوی مأمور امنيتی هنوز دست نيافتنيست؟ 

خدانگهدار، 

به مناسبت روز جهانی کوروش

بسم الله الرحمن الرحيم

کوروش بزرگ، که مفسران نامداری چون مرحوم علامه طباطبایی او را همان "ذوالقرنین" مذکور در قرآن می دانند، بی هیچ تردیدی معروف ترین و خوش نام ترین چهره حقوق بشری دوران باستان و از بزرگان این عرصه تا همیشه تاریخ است.

اگر منشور حقوق بشر انقلاب فرانسه در قرن 17 و منشور حقوق بشر سازمان ملل در قرن 20 میلادی تدوین شد، این شخصیت فرهیخته ایرانی، 539 سال قبل از میلاد مسیح، یعنی حدود 25 قرن پیشتر،  که پادشاهان و حاکمان، برای هیچ شخص و ملتی قائل به هیچ حق و حقوقی  جز فرمانبرداری و خراجگزاری نبودند، اولین منشور حقوق بشری تاریخ را تدوین کرد و به اجرا درآورد.

نکته قابل توجه اینجاست که اگر امروزه، بسیاری از حکومت های جهان، به خاطر حفظ مصالح و ظواهر، دم از حقوق بشر می زنند و چاره ای هم جز این ندارند، کوروش ایرانی، در شرایطی منشور حقوق بشر را تدوین کرد که در اوج قدرت بود و در جهان آن روز، هیچ کسی او را برای رعایت حقوق بشر، زیر سوال و فشار قرار نمی داد و علیه اش قطعنامه  صادر نمی کرد.

از این رو باید گفت داوطلبانه بودن اقدام او برای تدوین قانونی که دربرگیرنده حقوق انسان ها باشد، ارزش کار کوروش را بی نهایت افزون تر می کند. او در این منشور، نه تنها حقوق ملت ایران را پاس می دارد، بلکه در همان ابتدای منشور، تصریح می دارد که تا زنده هست و حکومت می کند، دین و آیین و رسوم ملت های دیگر را نیز به رسمیت می شناسد و محترم می دارد.

در پیشرو بودن این منشور همچنین می توان به منع برده داری در آن پرداخت و یادآور شد که بشر معاصر، تنها در سال 1926، آن هم پس از جنگ های خونین فراوان، پیمان نامه بین المللی منع برده داری را در "جامعه ملل" به تصویب رساند.

 متن این منشور که اینک در موزه بریتانیا نگهداری می شود:

 اينك كه به ياري مزدا ، تاج سلطنت ايران و بابل و كشورهاي چهار سوی دنیا را به سر گذاشته ام ، اعلام  مي كنم كه تا روزي كه من زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهددين و آيين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت كه حكام و زيردستان من ، دين و آئين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم يا ملتهاي ديگر را مورد تحقيرقرار بدهند يا به آنها توهين نمايند .
من از امروز كه تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزي كه زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من   مي دهد ،هر گز سلطنت خود را بر هيچ ملت تحميل نخواهم كرد و هر ملت آزاد است ، كه مرا به سلطنت خود قبول كند يا ننمايد و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند ، من براي سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم كرد .
من تا روزي كه پادشاه ايران و بابل و كشورهاي جهات چهارگانه هستم ، نخواهم گذاشت ،كسي به ديگري ظلم كند و اگر شخصي مظلوم واقع شد ، من حق وي را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم كرد .
من تا روزي كه پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگري را به زور يا به نحو ديگر  بدون پرداخت بهاي آن و جلب رضايت صاحب مال ، تصرف نمايد.
من تا روزي كه زنده هستم ، نخواهم گذاشت كه شخصي ، ديگري را به بيگاري بگيردو بدون پرداخت مزد ،  وي را بكار وادارد.
من امروز اعلام مي كنم ، كه هر كس آزاد است ، كه هر ديني را كه ميل دارد ، بپرستد و در هر نقطه كه ميل دارد سكونت كند ،مشروط بر اينكه در آنجا حق كسي را غضب ننمايد ،و هر شغلي را كه ميل دارد ، پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو كه مايل است ، به مصرف برساند ، مشروط به اينكه لطمه به حقوق ديگران نزند.
من اعلام مي كنم ، كه هر كس مسئول اعمال خود مي باشد و هيچ كس را نبايد به مناسبت تقصيري كه يكي از خويشاوندانش كرده ، مجازات كرد .
مجازات برادر گناهكار و برعكس به كلي ممنوع است و اگر يك فرد از خانواده يا طايفه اي مرتكب تقصير  ميشود ، فقط مقصر بايد مجازات گردد ، نه ديگران من تا روزي كه به ياري مزدا ، سلطنت مي كنم ، نخواهم گذاشت كه مردان و زنان را بعنوان غلام و كنيز بفروشندو حكام و زير دستان من ، مكلف هستند ، كه در حوزه حكومت و ماموريت خود ، مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و كنيز بشوندو رسم بردگي بايد به كلي از جهان برافتد .
و از مزدا خواهانم ، كه مرا در راه اجراي تعهداتي كه نسبت به ملتهاي ايران و بابل و ملتهاي ممالك اربعه عهده گرفته ام ، موفق گرداند .

http://www.asriran.com/fa/pages/?cid=88792

                                                                                                                                    

چکيده ای از گفت و شنود ديدار با نخبگان علمی

بسم الله الرحمن الرحيم


نقطه‌ى اميد اصلى كشور جوانان تحصيلكرده و فرزانه، بخصوص آنوقتى كه اين فرزانگى با تعهد و احساس مسئوليت همراه باشد، هستند.

فعاليتها بايد بر اساس نيازهاى آينده باشد، اين آينده را ترسيم كنيد، اين نيازها را تصوير كنيد.

جهت حركتمان را خودمان معين كنيم؛ نه اينكه جهت حركتى را كه ديگران  ترسيم كرده‌اند، ما تكميل كننده‌ى پازلهاى زندگى آينده‌ى آنها باشيم؛ ببينيم چه نياز داريم، آن را تأمين بكنيم.

عنصر معنويت دينى را، نه معنويت فارغ از دين و جداى از دين - كه اساساً معنويت نيست، توهم است - را يك عنصر اصلى در حركت علمى و پژوهش علمى قرار بدهيم.

آنى كه كمك ميكند به پيشرفت كشور، آزادى واقعىِ فكرهاست؛ يعنى آزادانه فكر كردن، آزادانه مطرح كردن، از هو و جنجال نترسيدن، به تشويق و تحريض اين و آن هم نگاه نكردن.

اين همان دستور قرآن است. «فبشّر عباد. الّذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه».(2) سخن را بايد شنيد، بهترين را انتخاب كرد.

نسل جوان امروز، نسلى كه بتوان متوقفش كرد، نيست.

رمز پيشرفت يك كشور، يعنى آن محور اصلى براى اقتدار يك كشور، پيشرفتِ همراه با اقتدار، علم است.

كار عملى را نگذاريد متوقف بشود. بدون انواع دانش، اقتدار كشور امكانپذير نيست. دانش اقتدار مى‌آورد.

جوانى، نعمت است؛ استعدادِ خوب، هوش خوب، نعمت بزرگى است، شكر نعمت سه جزء دارد: اول، شناختن نعمت، غفلت نكردن از نعمت. دوم، دانستن اينكه اين نعمت از خداست، ، هديه‌ى الهى است. سوم اينكه اين نعمت را بايد در جهت درست به كار برد و مصرف كرد . اين همان چيزى است كه روح تعهد را، مسئوليت را در انسان بيدار ميكند؛ تعهد نسبت به جامعه‌ى خود، تعهد نسبت به آينده‌ى كشور، تعهد نسبت به اين مجموعه‌ى عظيم امكاناتى كه اين نخبه و اين استعداد، بالاخره محصولِ اين امكانات است. 



عرض ارادت

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

اين مطلب را هم سيد سعيد گل فرستاده است. ياد آن جمله معروف افتادم که : تمام نيروها، هرجا که باشند، محتاج توجه خاص امام رضا (ع) هستند.


سالها، تاريخ شمسی گشت و گشت
شادمان شد تا شنيد اين سرگذشت
روز ميلاد امــــــــام هشــــــتم است
هشتِ هشتِ جمعه هشتاد و هشت


السلام عليک يا غريب الغرباء و يا معين الضعفاء و الفقراء،

 السلطان اباالحسن يا علی ابن موسی الرضا المرتضی،

 السلام عليک و علی آبائک الطيبين الطاهرين المعصومين و رحمة الله و برکاته

خواندنيست

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

اين مطلب را دوست عزيزی برايم فرستاده است که تا بحال نديدمش، اما بواسطه همين وبلاگ نويسی با او آشنا شده ام . آقای ناصر عزيزخانی که عزيز ما هم هست چون عزيز عزيزان خداست. اميد که هميشه عزيز الله بماند.


هو الحق

ناصر عزیز + خانی

سلامی چو بوی خوش آشنایی .

من چنانکه می دانی ، به آلمان رفتم و بازگشتم.

در آلمان چه گذشت و چه نگذشت این زمان بگذار تا وقت دگر امّا آیا ، این قصیده واره را می توانی در وبلاگت قرار دهی؟!

من، اگر دوستان همراه و همدل ،شرح سفر آلمان را به نثر ننویسند در فرصتی مناسب خواهم نوشت و بسیار تا بسیار اما اینک این دم این زمان این شعر پیش روی من است .

شعری که نمی دانم کدامین روزنامه آن را از وبلاگ تو بر خواهد داشت و چاپ خواهد کرد . همشهری کیهان جام جم و هر چه از این قبیل کاغذ اخبار . برای من فرقی ندارد.

گفته است :

کنگره ویران کنید از منجنیق

تا رود فرق از میان این فریق

من ، آنقدر مهم نیستم که به حیثیتم روزنامه ای یا مجله ای لطمه وارد کند.

همین اندازه که نام من به روزنامه ای صدمه نزند کافی است . این قصیده واره به همراه ارجمند محمد الهياري فومنی پیشکش شده است با یاد همه همسفران آلمان مرد و زن .

محمد اللهیاری فومنی با تسلطی کم نظیر بر زبان انگلیسی و عربی و تفنّتی زلال در زبان آلمانی ، همه گونه در خششی در غرفه ایران و در نمایشگاه کتاب فرانکفورت داشت و من که نه غرفه دار بودم و نه هیچ و فقط به پاس شعر و صدقه ي  دل عزیزان همراه ، در این سفر ، حاضر شده بودم ، از او بسیار آموختم و کمترین آموزش اینکه آموخته های خویش را به رخ نکشم .

                          خدا يار مولا نگهدار-  مرتضی امیری اسفندقه

                                              به:محمدالهياري فومني وهمسفران

گفتم كه سفرنامه يِ آلمان بنويسم *** ديدم نه! همان بهِ كه از ايران بنويسم

 تا مي شود از شوكتِ ايران كهن گفت *** زشت است كه از هيبتِ آلمان بنويسم

آنجا كه بهار است، درست است كه بي روح *** بنشينيم و از برفِ زمستان بنويسم؟

نه ! نه! بخدا هيچ روا نيست كه از باغ *** ننويسم و از گوشة ی زندان بنويسم

دانشكده تا هست روا نيست به بازي *** بنشينم و سر مشقِ دبستان بنويسم

نه نه ! بخدا هيچ روا نيست كه از گل *** ننويسم و از جلوةی گلدان بنويسم

جسم است جهان ميهنِ من جانِ جهان است *** بايد بنشينم من و از جان بنويسم      

فارغ شوم از پيچشِ اركان و به پاكي *** از جان سخنِ تازه به جانان بنويسم 

عريانيِ آلمان به نظر آمد و ديدم *** نقداً، نه ! مخواهيد كه عريان بنويسم

شايد پس از اين شعر به طنزي كه تو داني *** پا داد كه از چاكِ گريبان بنويسم

نقداً بگذاريد كه از مرد بگويم *** تا بعد، از آزاديِ نسوان بنويسم

نقداً، سخن از پله و پابستِ جهان است *** از نقش چه گويم؟ چه از ايوان بنويسم؟

نقداً سخن از صيقليِ سطحِ صدف نيست *** نقداً بگذاريد ز مرجان بنويسم

هنگام سخن گفتن از آيينه يِ روح است *** نقداً ، نه ! مخواهيد ز ريحان بنويسم 

هرگز بِمَپُرسيد از اُكتبر و نُوامبرَم *** از مهر بخواهيدواز آبان بنويسم

ازهيتلرم هيچ مپرسيد ، به تحقيق *** داناتر از آنم كه ز نادان بنويسم    

اكهارت چه گفته ست و نگفته ست ؟ رها كن *** بگذار كه از شيخِ خرقان بنويسم

تا مي شود از مشتريِ سعد نوشتن *** زشت است كه از شوميِ كيوان بنويسم 

موزارت كجايي و شوپن كيست؟ بياييد *** تا يك دو نفس از نيِ چوپان بنويسم

با نازي و تازيْمْ چه كاري و چه باري ؟ *** بگذار كه از دوده يِ سلمان بنويسم

از كفر كيم من، بنويسم سخني چند؟ *** من كيستم آيا كه از ايمان بنويسم؟

نه كفر و نه ايمان ، بگذاريد رفيقان ***  آسان و خوش از ملك سليمان بنويسم 

از ماني و بهزادِ هنرمند بگويم *** از مزدك و زرتشتِ سپنتمان بنويسم

از فلسفه ي كانت چرا بايد گفتن؟ *** تا مي شود از عالم عرفان بنويسم

تا مي شود از حافظ و خيّام سخن گفت *** زشت است كه از نيچه و هرمان بنويسم 

من شاعرم و نثر پسندِ دلِ من نيست *** با نثر نشد خوب و خوش الحان بنويسم

با نثر ، سپيد است اگر يا كه سياهست *** قاطع نتوانستم برهان بنويسم

با نثر از آن شوق كه خطّي ننوشتم *** در نظم توانم دو سه ديوان بنويسم

فردا نكند شعر نيايد به سراغم *** بايد بنويسم من و الآن بنويسم

بايد بنويسم من و موزون و منظّم *** يعني كه پريشانِ پريشان بنويسم 

پيداست كه من عاشقِ ايران مَهينم *** تنوانم از اين بيش كه پنهان بنويسم

چون شمع كه مي خندد و مي گريد، از ايران *** گريان بنويسم من و خندان بنويسم 

گفتند از ايران و زراتشتِ پيمبر *** وقت است از ايرانِ مسلمان بنويسم

از شير خداوندِ جهان حيدرِ كرّار *** از مملكتِ رستمِ دستان بنويسم

از گيو سخن سر كنم از غيرتِ گودرز *** از زالِ زر و سامِ نريمان بنويسم

از زمزمه يِ روشنِ نوروزِ فرهمند *** از عيد نظر كردة ی قربان بنويسم           

 از مرسدس و پتّي و اسميت نوشتند *** از عفّت و از عصمت و احسان بنويسم

ايران من اي كشور آيين و نيايش *** وقت است كه از ايزد و يزدان بنويسم

تو هستي و عيب است در آيينه ي رحمان *** از وسوسه وسوسه يِ شيطان بنويسم

بنماي رخ اي قرصِ قمر در شب خاور *** تا يك قلم از باغ و گلستان بنويسم

بگشاي لب اي لعبت فرزانة ی مشرق *** تا يك شكر از قندِ فراوان بنويسم

از صبحِ نشابور و شبِ عاشق ديهوك *** از خلوتِ نيمه شبِ كاشان بنويسم

از ظهر و شب و صبح غزلخورده يِ سلماس *** از صبح و شب و ظهر سراوان بنويسم

از بيهق و از قُرقي و از قُمشه و قُروه ***  از كوچه و پس كوچه ی كرمان بنويسم

از مهنه و آن خير و سعادت كه شنيدي *** از خاكِ علا پرورِ سمنان بنويسم

از رودكي و جويِ خوش زمزمه هايش *** از شعر منوچهريِ دامغان بنويسم

از سعدي و آن شهد فصاحت كه چشيدي ***  از حافظ و از كوچة ی رندان بنويسم

از مولوي و مطربِ خوش قي قي و قاقا *** از صائب و آن طرزِ دگرسان بنويسم

از ناصر خسرو بنويسم به رهايي *** از واقعه ي ِدرة ی يمگان بنويسم

از زمزمه يِ روشنِ فردوسيِ طوسي *** آن هيربدِ داهي و دهقان بنويسم 

تا كي بنويسم بنويسم؟ ننوشتم ***  ننوشتم و هوها هله هي هان بنويسم

گفتند و شنيدي مثلِ بوسه و پيغام *** آيينه بياريد نمايان بنويسم

از لقمه نوشتند و روا نيست ، رسيدست ***  هنگام كه از حكمت لقمان بنويسم        

از پرورشِ تفرش و آموزشِ ترشيز *** از قدمتِ فرهنگِ تبادكان بنويسم

از مدرسه يِ شمس وغزالي به نجابت ***  از مكتب شير از وصفاهان بنويسم

در زخم رسيدم كه زمرهم بزنم دم *** با درد نشستم كه ز درمان بنويسم 

آخر به چه رويي بنويسم ز فرانكفورت *** تا مي شود از مشهد و تهران بنويسم

چشمت نكند ميلِ تماشايِ رو سِلسهايم *** يك شمّه گر از خاكِ خراسان بنويسم

يك زخمه گر از گوشة ی موسيقي شيروان *** يك پرده گر از نغمة ی قوچان بنويسم

زيباست اگر راين و فريباست اگر ماين *** بگذار كه از بند فريمان بنويسم

برلين تماشايي و آن جلوة ی جذاب ***  بگذار كه از شهرك واوان بنويسم

از ظهر تموز و نفس ساردوئيهّ *** و آن سرديِ آتش خورِ سوزان بنويسم

از نيمه يِ ديماه و شبِ داغِ هويزه *** وان گرميِ پنكه خورِ عطشان بنويسم

از اوّل صبح و سحرِ شاعرِ تبريز *** در آيينة ی باغ گلستان بنويسم

از شُرلق و دَلفارد و سرومال و سرعين *** از اين بنويسم من و از آن بنويسم

از جادة ی دورِ كمرِ كوه كشيده ***  از گردنة ی سنگي سنگان بنويسم

 از جلوة ی ريژاب در آيينة ی مهتاب *** از گردنة ی زيدر و حيران بنويسم

دريايِ خزر را همه ديدند و شنيدند ***  از سقّز و دريايِ مريوان بنويسم

از كُلن مگوييد و اجازت بدهيدم ***  از جلوة ی ماسولة ی گيلان بنويسم

 از جنگل و درياي نشسته به برِ هم *** از پيچ و خم جادة ی گرگان بنويسم

تو زرد در آيند درختان اروپا *** سرسبز اگر از طبرستان بنويسم 

يك عمر سخن گفته ام از خوبي ايران *** خوب است همينگونه كماكان بنويسم

بگذار كه دور تو بگردم وطن من ***  مگذار كه از گردشِ دوران بنويسم

چشمِ من و دامان تو اي دامنة ی پاك *** مگذار كه دور از تو و دامان بنويسم

من ابر بهارانم و آمادة ی باران *** بگذار كه درپايِ تو گريان بنويسم

درپايِ تو در خونِ خود اي مرزِ سحر خيز *** قسمت شود اي كاش كه غلطان بنويسم

من آب خرابات تو را خورده ام اي خاك *** با نام تو ، مرگم ! اگر از نان بنويسم

فرمان بده اي خاك كه چون خامة ی بي باك *** سردر پي تو در خطِ فرمان بنويسم

يك عمر سرودم من و افسوس نشد هيچ *** در شأن تو يك بيتِ درخشان بنويسم

تاريكي و افسردگي وهاي! دريغا! *** شرمنده! نشد روشن و رويان بنويسم

در شأنِ وطن بهتر از اين شعر پريشان *** شرمنده ! نشد چامة ی شايان بنويسم 

تا چاپ كنم تازه ترين چامة ی خود را *** نامه به چه بَهمان و چه مَهمان بنويسم؟

رايانه نمي خواهم و وبلاگ ندارم *** نامه به كدامين دهِ ويران بنويسم؟

همشهري و جام جم و پُر فرق ندارد *** نامه به چه نام و به چه عنوان بنويسم

نامه به هر آن كاغذ اخبار كه در چاپ *** تأخير ندارد خوش و آسان بنويسم

سوغاتيِ آلمان من اين تازه قصيدست *** خوب است كه مكتوب به كيهان بنويسم

تا چاپ كند شعر مرا شايد و از نو *** بنشينم و يك چامة ی ميزان بنويسم

يك چامة ی ديگر پر از آزادي و آواز *** بي سرزنشِ خارِ مغيلان بنويسم

يك چامة ی ديگر كه در آن نيست حديثي *** هر آينه از فتنة ی ديوان بنويسم

يك چامة ی خوش منظره با مقطع مهتاب *** با مطلعِ خورشيد درخشان بنويسم

يك چامة ی ديگر كه درآن رنگ پريدست *** از فرطِ صفا از رخِ بهتان بنويسم

چند است بگو قيمت اين چامة ی تازه *** تا تازه ترت چامه دو چندان بنويسم

در آخر اين چامه كه سرشارِ چكامه ست ***  بگذار كه از غربتِ انسان بنويسم

 از غربتِ انسان جدا مانده ز عترت ***  انسان جدا مانده ز قرآن بنويسم

  ترك دل و دين كرده به اميّد محبت *** از غربتِ انسان پشيمان بنويسم             

  چون باد كه مي مويد و مي رقصد بيتاب *** چون موج كه كف كرده به طغيان بنويسم

در خويش بپيچم من و از خويش بر آيم *** طوفان شوم و از تب طوفان بنويسم

جاري شوم از خويش و به دروازة انسان *** سيلي شوم از خشم و خروشان بنويسم

از غربتِ انسان وطن داده به تاراج *** انسانِ گرانقيمت ارزان بنويسم

از غربتِ انسان نشسته به هياهو *** انسانِ نديده سرو سامان بنويسم

از غربتِ انسانِ نمك خورده ، شكسته *** دور از وطن خويش، نمكدان بنويسم

از غربتِ انسانِ شكسته به سياست *** با سنگ دسيسه، سر پيمان بنويسم

از غربتِ انسانِ عدم ، وجد و وجودش *** انسان ستم كرده به وجدان بنويسم

از غربتِ انسانِ خزيده به خور وخواب ***  اين سر به هوا ناطقِ حيوان بنويسم             

از غربتِ انسانِ دويده به گم و گور *** دور از نظر خضرِ بيابان بنويسم

از غربتِ انسانِ ... مهل اي وطن من *** زين بيش از انسانِ هراسان بنويسم

اي خطه اشراقي از شعشعه سرشار *** تاريك، نه ! بگذار  فروزان بنويسم

قافيه به تكرار تكّدر اگر آورد *** خوب است كه يك بيت به تاوان بنويسم

تقصير دلم بود، دلم گفت درست است *** شرمنده ! دلم خواست از اينسان بنويسم

قافيه اگر مفرد و جمعش شده يكسان *** نيت همه آن بود كه يكسان بنويسم

 از مهر تو گفتم به سر آغاز قصيده *** بگذاركه يك  بيت به پايان بنويسم

يك عمر نوشتم من از ايراني و ايران *** تا مرگ، از ايراني و ايران بنويسم


 خيلی دلم، می خواهد شرايط طوری شود، مثل روزهای نخستين پيروزی انقلاب اسلامی، شور بازگشت به داخل کشور و ساختن ايرانمان به جان متخصصين ايرانی غربت نشين بيفتد. و آنها به شوق خدمت به آغوش گشاده مام ميهن بازگردند.

الهی آمين

کارگاه دو روزه

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

طی دو روز گذشته، دوشنبه و سه شنبه، يک کارگاه دو روزه بررسی روانشناسی تيپ های شخصيتی مختلف را داشتيم. البته چون ظاهراً به عنوان درسی من نمی خورد و تا حدودی هم در بخش روانپزشکی دوره پزشکی عمومی، Personality disorders را از رفرنس کاپلان خوانده بودم، علاقه ای به شرکت در آن نداشتم. اما به پيشنهاد و تشويق سوپروايزرم، در آن شرکت کردم. البته پشيمون هم نيستم و کلی مطلب برای گفتن داره!

اول اينکه کارگاه بصورت مشترک برای اساتيد و دانشجويان تحصيلات تکميلی و حتی کارمندان مرتبط برگزار شد.

طی روز اول، سخنران با سخنان مبسوط و کمی کسل کننده، از 9 صبح تا 4 عصر درباره انواع تيپ ها صحبت کرد. در هر مورد هم نقطه ضعف و نياز اجباری، حساسيتها، آثار مثبت و منفی آن در يک گروه کاری و صفات برجسته آنها را برشمرد. روز دوم و بر اساس توضيحات مبسوط روز قبل، کل شرکت کنندگان در گروههای 9 گانه تقسيم شدند و پس از بارش افکار، بصورت گروهی، يک گزارش اجمالی و پاسخ به 8 سوال کليدی دادند. سوالاتی از قبيل چه محيط کاری، مطابق نياز و ميل شماست و چه محيطی آزاردهنده، در صورتی که ليدر گروه باشيد چه انتظاری از اعضا داريد، از چه روش حل مسأله، بيشتر و بهتر استفاده می کنيد و ... 

طبيعی بود که جوابها در هر گروه بين افراد خودشان تقريباً يکسان و با ديگر گروهها متفاوت باشد. البته قبل از اين ارائه گزارش، مقرر شد هر گروه يک Role playing  هم داشته باشد که موضوع آن شرکت آنها در يک کارگاه کسل کننده بود و صحبت برای مابقی افراد که چرا اين کارگاه کذايي خوب نبود. توصيه هم شد که از body language به خوبی استقاده شود. در پايان هر گزارش هم، شرکت کنندگان مجبور به طرح سؤالات چالشی بودند و ارائه کنندگان هم ملزم به پاسخ .

در پايان 9 گزارش از گروههای نه گانه هم ، سخنران از همگی يک سؤال ديگر کرد که همه گروهها به آن از ظن خود پاسخ دادند و آن اشاره به توصيه ما به يک فرد همگروه تيپ شخصيتی خودمان بود که تازه می خواست وارد يک تيم تحقيقاتی شود. 

درست حدس زديد، در پايان، همه مان، اساتيد و دانشجويان از حساسيتها، ملاحظات، نقاط ضعف و قوت همديگر مطلع شديم و با جوابهای خودمان به آخرين سؤال که گاهی با توضيحات تکميلی سخنران هم همراه بود، راههای کاهش محدوديتها و نقاط ضعف را هم متوجه شديم. مخلص کلام، يک کارگاه عملی کار تيمی که طبيعتاً بايستی باعث هماهنگی بيشتر شود. 

خيلی جالب بود. نکته آخر هم اينکه اينجا معمولاً ناهار  کارگاهها، ساندويچ با يک ظرف ميوه يا آبميوه است. يادم افتاد، کنگره سالانه جامعه جراحان ايران در مرکز همايشهای بين المللی رازی تهران، با توجه به مسؤليتم، جلسه ای با دبيران علمی و اجرايي کنگره که هردو از اساتيد اصفهانی بودند، داشتم. به ايشان پيشنهاد کردم با توجه به مشکلاتی که آن موقع داشتيم، ناهار را به صورت Fast food و ساندويچی سرو کنيم. البته مورد قبول واقع نشد و سفره رنگينی هم انداخته شد. نمی دانم همه نکاتی که اينجا مي بينم و بنظرم مفيد فايده هست، آيا در ايران هم قابليت اجرا دارد يا خير؟ چون طبيعتاً تفاوتهای فرهنگی، هميشه وجود داشته است و طبيعی هم هست. کما اينکه اينها هم بعضی قابليتهای فرهنگی ما را ندارند. من که فعلاً ياداشت می کنم تا بعد ببينيم چه می شود؟ 

فعلا خدانگهدار

يک لينک خيلی جالب

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

http://naser59.blogfa.com/

اين لينک آنقدر مطالب جالب دارد که نمی شود با کپی کردن ، آنها را اينجا به محضرتان تقديم کنم. لطفاً برای ديدنش کمی وقت، نه دل بسپاريد.

خدانگهدار

امروز اولين رده سلول بنيادی را کشت دادم

يک لينک خواندنی از نامه يک فرزند شهيد به فرزند شهيدی ديگر

http://ghazveh.blogfa.com/post-216.aspx


بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

امروز جمعه آخرين روز کاری هفته است. فردا و پس فردا هم تعطيل هستيم. ديشب داشتم برای يک موضوع ‌، آرشيو ايميلهايم را چک می کردم که به حوالی انتخاب دهم رسيدم. نگاه کردن دوباره آنها واقعا درسی است. چه آنهايی که تحليل می گذاشتند ‌، چه آنهايی که فحش می دادند. با مزه اش هم ايميلهايی بود که ظاهرا متدينينی! به دليل اينکه همراهشان نبوديم ما را طرد می کردند و از مصاحبتشان محروم! جالب اينکه برخی از اين متدينين‌، که با سرمايه مملکت رنج تحصيل در غربت را تحمل کرده اند‌، هنوزم  پس از پايان تحصيلاتشان قصد تحمل اين رنج را دارند و سرمايه مملکت هم ... خصوصا‌، رنج چلوکبابی زدن تا کار سرکاری در غربت که خيلی هم سخت است!  تازه اضافه کنيد‌،  که افتخارات کسب شده اهل و اولادشان! را کجا ببرند؟

يادم آمد! به دوستانمان خرده می گرفتند که چرا در وانفسای کتک و کشتار ايرانيان ‌، مراسم ولادت حضرت زهرا (س) گذاشتيد؟ در حاليکه ۲ سال قبل‌، خودشان‌،  برنامه های رقص و پايکوبی جشن ...گان را به تمسخر می گرفتند‌، حالا دعوت کننده مراسم خودشانند و مجبورند يادآوری کنند‌، مطابق با قانون استراليا افراد بالای ۱۸ سال‌، حتما برای استفاده از برنامه ويژه  آخر شب‌! کارت شناسايی همراه داشته باشند.

خدايا به تو پناه می بريم از غفلت که دامنمان را نگيرد‌،

اگر قرار است هر اتفاقی بيفتد‌، سرچشمه رگ غيرتمان نخشکد‌،

عرض زندگی مان از طولش بيشتر باشد‌، 

 به کسی بجز خودت بدهکار نباشيم و

در پايان عمرمان هم که آن سرنوشت محتوم‌، گريبانمان را می گيرد ايستاده و با نگاه به آسمان بميريم.

والسلام.

 

 

پيامبر اکرم (ص) فرمود: الناس علی‌ دين ملوکهم

 بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

يکی‌ از اخوان لاریجانی اين را می‌‌گويد. اون يکی‌، رئيس موسسه حفظ آثار و نشر آن می‌گويد. پسر شیخ اصلاحات چيز ديگر می‌گويد. مير حسين به جشن تولد شجريان ميرود. بازار تهمت، افترا، دروغ، شايعه و نامردمی داغ داغ است. همه از سر خدمت، بر سر شوق آمده اند.  مظلوم هم ایران يکپارچه، باور و اعتقاد مردم و حرف زمين مانده رهبر با اين همه فدايی!

اونايم که همينه ميگن. ما که ميدنم، اين وسط گوشت قربانی عباس مويه. (با اجازه از ابراهيم حاتمی کيا که دلم می‌خواهد تفنگش رو روشن کنه، و بگه از جنس اون پيش گویی‌های از کرخه تا راين و آژانس شيشه ای)

يه شعر مشتی‌ شنيدم که دعا کنيد پیدايش کنم.

والسلام

ثبت جهانی هفت سين

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

خوشبختانه، امضا های کمپين ايرانيان و ديگر اقوام از کشورهای همسايه موثر افتاد و بالاخره ديروز، سازمان علمی فرهنگی سازمان ملل، نوروز باستانی ما را به عنوان جشن باستانی ايرانيان ثبت کرد. البته در انجام اين مهم توسط ايران، مردمان کشورهای افغانستان، تاجيکستان، جمهوری آذربايجان، ازبکستان، پاکستان، ترکيه و قرقيزستان تلاش کرده تا نوروز را در فهرست ميراث معنوی يونسکو ثبت کنند. واقعا اين روز که همراه نو شدن طبيعت و طليعه بهار است، برای همه ما يادآور خاطرات خوش کودکی و ... است.

يهو! دلم برايش تنگ شد.

یا مقلب القلوب و الابصار                                      یا مدبر الليل و النهار

یا محول الحول و الاحوال                             حول حالنا الی احسن الحال

آخر هفته ای که گذشت

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

اين آخر هفته ای که گذشت، يک نمايشگاه از ملل مسلمان بود که طبق معمول از ايران هم خبری نبود.

مجتبی خيلی بازی کرد و بهش خوش گذشت.

مصطفی هم همينطور

اينجا هم گفت، نقشه ايران را روی صورتش بکشيم. البته آخرش به پرچم ايران رضايت داد!

اينجا هم نمی دونم چکار می کرد،

و در برگشت هم از خستگی، خوابيدند.

اين کامپيوتر، ناسازگار شده، نمونه اش هم همين عکسها که بزرگ و کوچک شده!

حالا شما سخت نگيريد تا سر فرصت، روبراهش کنم.

فعلاً خدانگهدار

يک خاطره فوق العاده

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

صرف نظر از اينکه خاطره متعلق به چه کسی است، بنظرم بسیار حرفه ای نگاشته شده است. چون با اينکه، آن فضا را نديده ام، اما با خواندن خاطره تونستم اونجا را تجسم کنم. يعنی گوينده موفق شده تو را در تجربه خاطره اش سهيم کنه. ممنون می شوم تا نقطه نظرات خودتان نسبت به خاطراتم را بفرستيد.

http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=65477

خدانگهدار

از ميان نامه های رسيده و در حال و هوای بوی ماه مهر

 بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،


از آقای قرائتی شنیدم که امام باقر (علیه السلام)، وقت دعا بچه‌ها را جمع می‌کردند و از آنها می‌خواستند برای دعای ایشان آمین بگویند.
 اینجا چند تا دعا از زبان بچه‌ها آورده‌ام. آنها را از کتاب سومین جشنواره بین‌المللی "دستهای کوچک دعا" انتخاب کرده‌ام. این جشنواره سه سال است که در تبریز برگزار می‌شود و دعاهای بچه‌های دنیا را جمع ‌آوری می‌کند و برگزیدگان را به تبریز دعوت و به آنها جایزه می‌دهد. دعاهایی که می‌خوانید از بچه‌های ایران است. لطفاً آمین بگوئید:


آرزو دارم سر آمپول‌ها نرم باشد! (تاده نظر‌بیگیان / ۵ ساله)
خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می‌خواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی! (نسیم حبیبی / ۷ ساله)
ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا می‌کنم. از تو می‌خواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاه‌ها را خوب کنی تا بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را می‌خواهم می‌گوید بازار آرایشگاه خوب نیست! (فرشته جبار نژاد ملکی / 11 ساله)
خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی! (سوسن خاطری / 9 ساله)
خدایا! یک جوری کن یک روز پدرم من را به مسجد ببرد. (کیانمهر ره‌گوی / 7 ساله)
خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او دندان مصنوعی دارد! (الناز جهانگیری / 10 ساله)
آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند. آنها هر سال عیدی‌هایی را که من جمع می‌کنم از من می‌گیرند و به بچه‌ آنهایی می‌دهند که به من عیدی می‌دهند! (سحر آذریان / ۹ ساله)
خدایا! از تو می‌خواهم که برادرم به سربازی برود و آن را تمام کند. آخه او سرباز فراری است. مادرم هی غصه می‌خورد و می‌گوید کی کارت پایان خدمت می‌گیری؟ (حسن ترک / 8 ساله)
ای خدا! کاش همه مادرها مثل قدیم خودشان نان بپزند من مجبور نباشم در صف نان بایستم! (شاهین روحی / 11 ساله)
خدایا! کاری کن وقتی آدم‌ها می‌خوان دروغ بگن یادشون بره! (پویا گلپر / 10 ساله)
خدا جون! تو که اینقدر بزرگ هستی چطوری میای خونه ما؟ دعا می‌کنم در سال جدید به این سؤالم جواب بدی! (پیمان زارعی / 10 ساله)
خدایا! یک برادر تپل به من بده!! (زهره صبورنژاد / 7 ساله)
ای خدا! کاری کن که دزدان کور شوند ممنونم! (صادق بیگ زاده / 11 ساله)
خدایا! در این لحظه زیبا و عزیز از تو می‌خواهم که به پدر و مادر همه بچه‌های تالاسمی پول عطا کنی تا همه ما بتوانیم داروی "اکس جید" را بخیریم و از درد و عذاب سوزن در شبها رها شویم و در خواب شبانه‌یمان مانند بچه‌های سالم پروانه بگیریم و از کابوس سوزن رها شویم. (مهسا فرجی / 11 ساله)
دلم می‌خواهد حتی اگر شوهر کنم خمیر دندان ژله‌ای بزنم! (روشنک روزبهانی / 8 ساله)
خدایا! شفای مریض‌ها را بده هم چنین شفای من را نیز بده تا مثل همه بازی کنم و هیچ‌کس نگران من نباشد و برای قبول شدن دعا 600 عدد صلوات گفتم ان شاء الله خدا حوصله داشته باشد و شفای همه ما را بدهد. الهی آمین. (مهدی اصلانی / 11 ساله)
خدایا! دست شما درد نکند ما شما را خیلی دوست داریم! (مینا امیری / 8 ساله)
خدایا! تمام بچه‌های کلاسمان زن داداش دارند از تو می‌خواهم مرا زن دادش دار کنی! (زهرا فراهانی / 11 ساله)
ای خدای مهربان! من سالهاست آرزو دارم که پدرم یک توپ برایم بخرد اما پدرم بدلیل مشکلات نتوانسته بخرد. مطمئن هستم من امسال به آرزوی خودم می‌رسم. خدایا دعای مرا قبول کن. (رضا رضائی طومار آغاج / 13 ساله)
ای خدای مهربان! من رستم دستان را خیلی دوست دارم از تو خواهش می‌کنم کاری کنی که شبی او را در خواب ببینم! (شایان نوری / 9 ساله)
کاشکی من یه مغازه توپ فروشی داشتم تا دیگه مجبور نمی‌شدم به جای توپ‌هایی که همسایه‌مون پاره می‌کرد، توپ نو بخرم! (زهرا ایمانی / 12 ساله)
خدایا ماهی مرا زنده نگه دار و اگر مرد پیش خودت نگه دار و ایشالله من بتوانم خدا را بوس کنم و معلم‌مان هم مرا بوس کند!! (امیرحسام سلیمی / 6 ساله)
خدیا! دعا می‌کنم که در دنیا یک جاروبرقی بزرگ اختراع شود تا دیگر رفتگران خسته نشوند! (فاطمه یارمحمدی / 11 ساله)
ای خدا! من بعضی وقت‌ها یادم می‌رود به یاد تو باشم ولی خدایا کاش تو همیشه به یاد من بیوفتی و یادت نرود! (شقایق شوقی / 9 ساله)
خدای عزیزم! سلام. من پارسال با دوستم در خونه‌ها را می‌زدیم و فرار می‌کردیم. خدایا منو ببخش و اگه مُردم بخاطر این کار منو به جهنم نبر چون من امسال دیگه این کار رو نمی‌کنم! (دلنیا عبدی‌پور / 10 ساله)
آرزو دارم بجای این که من به مدرسه بروم مادر و پدرم به مدرسه بروند. آن وقت آنها هم می‌فهمیدند که مدرسه رفتن چقدر سخت است و این قدر ایراد نمی‌گرفتند! (هدیه مصدری / 12 ساله)
خدایا مهدکودک از خانه ما آنقدر دور باشد که هر چه برویم، نرسیم. بعد برگردیم خانه با مامان و کیف چاشتم. پاهای من یک دعا دارند آنها کفش پاشنه بلند تلق تلوقی (!) می‌خوان دعا می‌کنند بزرگ شوند که قدشان دراز شود! (باران خوارزمیان / 4 ساله)
خدایا! برام یک عروسک بده. خدایا! برای داداشم یک ماشین پلیس بده! (مریم علیزاده / 6 ساله)
خدایا! می‌خورم بزرگ نمیشم! کمکم کن تا خیلی خیلی بزرگ شوم! (محمد حسین اوستادی / 7 ساله)
خدایا! من دعا می‌کنم که گاو باشم (!) و شیر بدهم تا از شیر، کره، پنیر و ماست برای خوراک مردم بسازم! (سالار یوسفی / 11 ساله)
من دعا می‌کنم که خودمان نه، همه مردم جهان در روز قیامت به بهشت بروند. (المیرا بدلی / 11 ساله)
خدای قشنگ سلام! خدایا چرا حیوانات درس نمی‌خواننداما ما باید هر روز درس بخوانیم؟ در سال جدید دعا می‌کنم آنها درس بخوانند و ما مثل آنها استراحت کنیم! (نیشتمان وازه / 10 ساله)
(خدایا) اگر دل درد گرفتیم نسل دکترها که آمپول می‌زنند منقرض شود تا هیچ دکتری نتواند به من آمپول بزند! (عاطفه صفری / 11 ساله)
خدای مهربان! من یک جفت کفش می‌خواهم بنفش باشد و موقع راه رفتن تق تق کند مرسی خدایا! (رویا میرزاده / 7 ساله)


براستی، دنيای بچه ها قشنگ ترين دنيا و بچه ها زيباترين هديه خدا هستند.

خدانگهدار

آخرین پست تابستان 88

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

این آخرين پست را به تمام شوريده گان و شيفتگان وطن عزيزمان، تقديم می کنم و ياد تمام ايثارگران دفاع مقدس و تاريخ کهن ايران زمين را گرامی می دارم. آنهايي که تاريخ ساز بودند. ريشه های ملی و ميهنی ما هستند. همه و همه آنها از ۳۰۰۰ سال پيش و بدو پيدايش ايران زمين و تمدن آريايی و در ادامه تا قيام قيامت.

به اميد ايران بهترين و بهترين ايرانی.

 

 

 

Fitr eve

Insha Allah, if the new moon is sighted in Australia on Saturday the 19th of September, 2009 then Eid Ul Fitr will be celebrated on Sunday the 20th of September. Should the new moon not be sighted on Saturday, then the 30th of Ramadan is on Sunday and Eid Ul Fitr will be on Monday the 21st of September, 2009

اينجا در بريزبن، حدود 14 مسجد و مرکز اسلامی وجود دارد که عمدتاً متعلق به اهل تسنن است. دو تا از آنها داخل دو دانشگاه بزرگ شهر، QUT & UQ می باشد. برای عيد فطر هم برنامه های مختلفی دارند، مثل اين فستيوال:
راستی اگر کسی اطلاعاتی مثل اماکن، رستورانها، مدارس و ... اسلامی موجود در کوئينزلند استراليا را می خواست، می تواند به اينجا مراجعه کند.
http://www.qldmuslims.org.au/new/directory.html
انشاالله برنامه ما هم، حضور در نماز عيد فطر، مسجد کرابی است.
Kuraby Mosgue, 1408 Beenleigh Road
http://kurabymosque.org.au

just 4 my web

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

اگرچه احتمال قريب به يقين می‌‌دهم که بعد از اين پست، از مراحم دوستانی که معتقد به زنده باد مخالف من هستند، بهره مند ميشوم. اما اين چند لينک خواندنيست.

http://www.irdc.ir/fa/content/7545/default.aspx
http://www.salehin.com/fa/salehin/baha_adini/velayat/index.htm
http://alef.ir/1388/content/view/53730/

راستی، الحمدلله با اتمام Stage 2 ، کار بررسی متونی را که بايد تا آخر سپتامبر انجام می دادم، امروز تحويل دادم. موضوع درسی ام خيلی شگفت انگيز است و ندانسته های من هم زياد.

خدانگهدار 

FETR eve program

ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب.

Our Lord! Make not our hearts to deviate after Thou hast guided us a right, and grant us from Thee mercy; surely Thou art the most liberal Giver 

(The family of Imran (AAL-E-IMRAN/8)


Dear all

Salam

That is nice to meet FETR eve after the holy month of RAMAZAN. We hope to all the best for all Muslims. To celebrate this event, you and your respected families are invited to participate in our party. Our single friends are special guests, so if you would like feel free to inform your special guests, bring your lunch plus 2 and join us

Place: Sir John Chandler Park, Indooroopilly, UBD 179, G13

Time: Sunday, 20/09/09 @1100

http://www.mehrehossein.com/

Kindest regards


و قل رب ادخلني مدخل صدق و اخرجني مخرج صدق و اجعل لي من لدنك سلطانا نصيرا. 

And say: My Lord! Make me to enter a goodly entering, and cause me to go forth a goodly going forth, and grant me from near Thee power to assist me

 ( The Children of Israel (AL-ISRA/80)

 

روشن مثل روز

بسم الله الرحمن الرحيم

صرف نظر از اشکالاتی که در دو ماه اخير وجود داشت و قاعدتاً بايستی با عذرخواهی و مجازات مرتکبين آنها و جبران خسارات همراه باشد، اما باز هم مثل هميشه، بصيرت خطيب اين آدينه،  فضا را به روشنی رهنمون شد. تعارف نداريم، در آنچه باعث انتخاب آقا، بعنوان مسؤل اول کشور شد، به گواهی تاريخ، خودش هيچ نقشی نداشته است. اما، حداقل انتظار از متنفذين و فعالان اجتماعی، سياسی و دينی همين است که ضمن همراهی، به اين نکات نيز توجه کنند؛

عاقبت بعضی از کارها گاهی انسان را به آن خانه بدترين، تکذيب نشانه های الهی، می رساند.

خلف وعده با خدا موجب نفاق، کفر باطنی، می شود. 

انهزام مقابل دشمن، بخاطر اين است که قبلاً بصورت تدريجی، لغزشها انسان را فاسد کرده و اين فساد به انحراف در عمل يا عقيده منتهی شده است.

الان ديگر با خواندن تاريخ آن ۵ سال درخشان، از متنفذين جامعه که مقابل ولايت الهی امير المؤمنين طاقت نياوردند و آخرت خود را خراب کردند، تعجب نمی کنم. راستی چرا ديگر کسی الان مدعی تشکيک در انتخابات نيست؟ و تمام ادعاها و مطالبات به پيگيری عوارض آشوبهای بعدی ختم شده است؟ مخالفين فعلی، اگر الان امام بود، از چه حرکت و تحليلی دفاع می کردند؟ امام الان چه می گويد؟

خدايا چنان کن سرانجام کار، تو خشنود باشی و ما رستگار

برنامه شبهای احياء

Dear all

Salam

In the line with our special religious programs in RAMAZAN, you and your respected families are invited to participate in SHAB-E-AHYA programs

 Place: Toowong Hall

Date: Thursday, 10/10/09

Time: 1800 to 2100

This program will be started with Namaz Jamaat, Iftar, religious program and dinner


Place: Indooroopilly Hall

Date: Saturday, 12/10/09

Time: 2000 to 2400

We are appreciated if you visit our website, tell your comment and share your idea

http://www.mehrehossein.com/

Sincerely yours

از نامه های رسيده، در حال و هوای شب شهادت

يا امير المؤمنين حيدر، مددی

 


عمليات رمضان چهارده سی

 ماه رمضانی که  می آيد ( رمضان سال1430 ) کارش از همه ماه رمضان ها، سخت تراست!

پاک کردن ما از آلودگی ها، کم کم سخت تر و پيچيده تر ميشود . اما امسال اوضاع مان حتی مطابق نرخ رشد آلودگی هم پيش نرفته، ناگهان يک جهش سينوسی در کشف و فرو رفتن در گناهان جديدی داشته ايم و رکورد های جديدی زده ايم. واقعا" کار نفسگيری ست که رمضان امسال جوابمان نکند.

همين يک قلم را حساب کن که پدر و مادرهای ما، نهايت جرمشان اين بود که سر کوچه با همسايه پشت سر کسی که نبود غيبت کنند و در حد خودشان کارهای نکرده رو به او نسبت بدهند! کجا فکرشان ميرسيد اين حرف ها رو to all  send کنند؟

کاری به جناح سياسی مان ندارم ، هر دو طرف يا هر چند طرف در چند ماهی که گذشت از اين کارها کرديم. خوب بود اگر برای پر کردن نامه اعمالمان کاری به حافظه ی موبايل و کامپيوترمون نداشتند!

فکرش را بکنيد، ماه های رمضان سالهای گذشته، با هم نشستی داشته باشند.... حتما" آهی ميکشند و می گويند دروغ هم دروغ های قديم، يک استغفرالله پاکشان ميکرد، ولی اين جديدی ها...! بعد دلشان برای ماه رمضانی که دارد می آيد، می سوزد که چطوری بايد اين همه مومن سرگردان را مثل روز اول کند؟

(لابد) بعد ماه رمضان آخری، جواب شان را ميدهد که نگران نباشيدکه خدا به خاطر اينها معامله را قدری آسان تر ميگيرد و نرخ شوينده ها را تا حد حراج می آورد پايين، همين که سرگردان اند، همين که نااميدند.

بعد احتمالا" ماه رمضان ها ی قبلی به ماه رمضان جديد ميگويند اين وسايل عجيب چيه که با خودت می بری؟ و او جواب ميدهد که اين "شبهه شور" است و اين هم "شايعه ساب"! و رمضان آخری با خيلی وسائل ديگر مثل "جارو های مکنده توجيه" و برس هايی که از گوشه های ذهن "شک" را می شويند راه می افتد! آخ چقدر شک هست که بايد بشويد...

ماه رمضانی که می آيد سخت و عزيز است، هيچوقت به اندازه الان به آمدنش نياز نداشتيم، ما مهمانان شوک زده ای هستيم که با نگاهی خالی و منفعل ، گوشه ای ايستاده اند و حتی به دست هايشان هم اعتماد ندارند که بخواهند چيزی از سفره بردارند . امسال ما مهمان های فلجی هستيم که بايد لقمه را بگذارند توی دهانمان، تا شايد حافظه ی طعم های قديمی مان برگردد. آيه به آيه کتاب را خدا را بايد دوباره در درون ما نازل کنند. انگار شوک و هيجان، حافظه ی معنوی همه مان را پاک کرده و اسم ها و کلمه ها (و رمزها) رو از ياد برديم . ما از تصادف سخت و عجيب و از يک کمای طولانی به حيات برگشته ايم و قدر هر دستی که دوباره طعم حيات را به ما بچشاند ميدانيم . خدا کند رمضانی که امسال می آيد همه اينها را حوصله کند! 

از خانم نفيسه مرشدزاده (فاطمه شهيدی)


خدايا به حق انوار مقدس عرشت، به ما گنهکاران؛ توفيق طاعت، بندگی و ترک معصيت عطا کن.

 

 

 

هر روز بهتر از ديروز√

To:             YOU
Date:          TODAY
From:        GOD
Subject:      YOURSELF
Reference:  LIFE

This is God.  Today I will be handling all of your problems for you.  I do not need your help.  So, have a nice day. I love you. And, remember
If life happens to deliver a situation to you that you cannot handle, do not attempt to resolve it yourself!  Kindly put it in the SFGTD (something for God to do) box. I will get to it in my time.  All situations will be resolved, but in my time, not yours. Once the matter is placed into the box, do not hold onto it by worrying about it.  Instead, focus on all the wonderful things that are present in your life now

يک اشکال خيلی اساسی که اينجا متوجهش شدم، اينه که ما ايرانيها در غربت، آنقدری که با اين خارجيها راحتيم با خودمون نيستيم. دليل اصليش هم اينه با يه خط کش فرضی، ايرانيهای هموطنمون رو تقسيم به خودی و غير خودی می کنيم. البته کسی منکر اختلاف عقيده و سليقه نيست، اما بنا به فرمايش امير المؤمنين علی (ع)، مردم يا در دين با ما اشتراک دارند و يا در خلقت مثل ما هستند و آدمند.

بنا براين من حقی ندارم در مقام قضاوت درباره ديگران، آنها را با خودم قياس کنم. نمی دانم، شايد هم من اشتباه می کنم. اما انعطاف پذيری و در عين تعهد به اصول و باورها، شدنيست. همانطور که در قبال اين خارجيها شده است. من احتياج به نوعی استحاله مثبت و دور ريختن عادات( نه باورها) غلط دارم. منکر اين هم نيستم. چون دلم می خواهد، بهتر از قبل بشوم و هميشه در حال حرکت به يک مقصد متعالی باشم و نه سکون متعصبانه!

با کسب اجازه از عکاس محترمه، سرکار خانمم. (قسمتی از باغ گل روما پارک در بريزبن)

خدايا! آنچه که خير ماست به ما عطا کن.  

اتفاقات پنج شنبه عصر

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

همانطور که در پست سه شنبه سوم شهريور لينکش را گذاشته بودم، امروز يک استاد دانشگاه تل آويو، يک موضوع سخنرانی درباره ايران در دانشگاه يو کيو داشت. تا بچه ها را به سالن برنامه افطار و نماز و دعای کميل خودمون برسونم و به دانشگاه بروم، سخنرانی وی تموم شده بود و به قسمت پرسش و پاسخ رسيده بود.  اين شما و اينهم حواشی اين برنامه :

اول اينکه همون بنده خدا ايرانی که روز برنامه حضور عوامل سفارت در بريزبن برای انجام امور کنسولی هموطنان ايرانی، از صبح تا عصر شعار داد و در راه وطن، گلو خشکاند. امروز خيلی مؤدب و باکلاس مشغول يادداشت برداری از سخنرانی بود. اصلاً يه چيز! ديگه ای شده بود!

دوم؛ اين بنده خدا سخنران تل آويوی، همچين آکادميک هم جواب سؤالات را نمی داد و اصولاً در جواب برخی سؤالات، حرفهای خودش را می زد که اتفاقاً هيچ ربطی هم به منظور سؤال کننده نداشت، يا حداقل من اينطوری فهميدم. مثلاً يه دانشجوی عرب پرسيد: مگر نيروگاه هسته ای ايران تحت نظارت روسها ساخته نمی شود و چرا عليرغم اطمينان روسها، مبنی بر عدم انحراف، باز هم دول غربی حرف ديگر می زنند؟ سخنران هم با اعتماد به نفس بالا جواب داد: نيروگاه ايران از زمان شاه و با دانش متخصصان غربی استارت کارش خورده است و شما عربها هم  فکر کنيد به اين نکته که چرا امروزه در خاورميانه، همه صحبتها و نقشهای سياسی متعلق به ايران، ترکيه و اسرائيل است و اعراب خيلی حضور مؤثری ندارند، همانطور که امروزه، شيعيان از اهل تسنن مؤثرتر شده اند.  

يه خانم ايرانی پرسيد: شما که فرق انرژی هسته ای و سلاح هسته ای را به خوبی می دانيد، چرا در راه هسته ای شدن ايران کارشکنی می کنيد و اصولاً چه رفتاری با ايران مناسبتر است؟ سخنران جواب داد: تفاوتی نمی کند چند روز يا چند سال ديگر ولی بالاخره ايران سلاح هسته ای خواهد داشت و آن روز به سرعت می آيد حتی اگر ده سال بعد باشد. وی تأکيد کرد اگر جای رييس جمهور ايران بود، حتماً دنبال سلاح هسته ای می رفت! در مورد سؤال دوم هم اشاره کرد که من ايرانی نيستم! که برای شما نسخه بپيچم و ايرانيها خودشان بايد راه خود را پيدا کنند.

يه دانشجوی ديگر ايرانی پرسيد: بحث انقلاب اسلامی ايران در ۳۰ سال گذشته، بدون قضاوت در مورد حقانيت آن، به خاطر ناراحتی مردم از شاه بوجود آمد و در واقع انتخاب مردم آن زمان ايران بود، اما سؤال اين است که تأثير قدرتهای غربی خصوصاً آمريکا و انگليس در بوجود آمدن آن چه بود؟ سخنران جواب داد: آيت الله خمينی، انقلاب اسلامی را با کمک همه اقشار مردم و گروههای سياسی پيروز کرد و بعد همه گروههای سياسی موازی و رقيب را از صحنه خارج کرد، مثل جريان ملی مذهبی ها. و البته باز هم جواب سؤال کننده را نداد و حرف خودش را زد.

او در ادامه از انتخابات اخير ايران ابراز ناراحتی کرد و اينکه خوشبختانه! اين دولت دائمی نيست و چهار سال بعد رفتنيست. در ادامه هم با يک طعنه اشاره کرد که اوباما لفظ رئيس جمهور منتخب را بکار برده است. او اشاره هم کرد که ايرانيها هم مثل بقيه مسلمانان، به اسرائيل به عنوان تهديد و دشمن خارجی، احتياج دارند تا وحدت ملی ايجاد کنند و تقصيرها را گردن آن بيندازند و با بحث حزب الله، دهن خود را شيرين کنند. او يادآوری کرد، صدام حسين هم اول جنگ با ايران با گرايشات ضد صهيونيستی و تشجيع مردمش به ايران! حمله کرد.

در پايان هم انکار هولوکاست را دروغ دانست و از فاميل خودش مثال زد که اونجا بودند و هولوکاست را درک کرده اند! البته اگر هم سؤال می شد که چرا بجای آلمانهای نازی، اعراب مسلمان فلسطينی بايد تقاص اين تراژدی را بدهند؟ احتمالاً باز هم جوابهای ديگری می شنيديم. خوب وقت برنامه هم تمام شده بود و چون سؤالات نپرسيده و پرسيده جواب نگرفته زياد بود، مجری برنامه قول حضور يک نوبت ديگر اين استاد و چهره علمی را در دانشگاه گرفت.

کاشف به عمل آمد، حضرت استاد، پيش از اين در دانشگاه موناش ملبورن و سيدنی هم برنامه مشابه داشته است و هرجا کم آورده است، اشاره کرده که من سياسی نيستم و حرف علمی می زنم و در اسرائيل هم تفکرات تند راديکالی مثل آيت الله م.  ايران وجود دارد، ولی بالاخره و دست آخر، بهتر است که گفتگو بکار آيد.  و اينکه آقای پرفسور ديويد مناشری! استاد و مدير مرکز تحقيقاتی ايران شناسی دانشگاه تل آويو،  اصالتاً ايرانی زاده است!

... امروز هم گذشت و نمی دانم آدينه فردا، طلوع خورشيد عدالت گستر را به نظاره می نشينم؟

او خواهد آمد.

 

سمعا و طاعه

همه مراقبت كنند در اين مسائل سياسی كوچك و حقير، كار علمی دانشگاه‌ها و كلاسها و مراكز تحقيقاتی دچار آسيب نشود و هدف آشكار و مشخص دشمن برای اينكه حداقل مدتی دانشگاه‌ها را به تعطيلی و تشنج و اختلال بكشاند محقق نگردد.

با احترام به تمام اساتيد دوره پزشکی عمومی

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

همه حرف خوب می زنند، اما کی خوبتره اين وسط ؟

روز پزشک، فرصت مناسبی است تا خدمت تمام اساتيدم در طول دوره پزشکی عمومی و صرف نظر از گرايشات سياسی آنها، ادای احترام خاضعانه کنم. از خيلی از آنها درسهای بزرگی در زندگی ام آموختم. البته تعداد زيادی هم از آنها که متخلق به صفت تواضع بودند، هنوزم برايم الگو هستند. دلم می خواست زندگی ابدی داشته باشند تا بيشتر و بهتر به بشريت خدمت کنند و آلام انسانها را کم کنند. لذت تشخيص صحيح بيماری و درمان مناسب آن و از بين رفتن درد يک انسان، واقعاً غير قابل وصف است و آن را در تک تک سلولهايت و عمق جانت احساس می کنی. خصوصاْ اينکه آن فرد بيمار مستأصل، به تو رجوع کند و تو کارش را انجام دهی و آنگونه با او رفتار کنی که انتظارش را ندارد. آنجا که کمر خميده اش صاف، قفل زبانش شکسته، عرق سرد روی پيشانی اش از بين رفته و با خوب شدن درد سينه اش، راه نفسش باز شده، چشمانش را باز می کند و لبخندی از سر رضايت به تو می زند و تو تمام خستگی ات را فراموش می کنی. خوشا بحال دوستانی که هنوز توفيق ويزيت و درمان بيمار  و شب تا صبح بيداری بر بالين وی را دارند.

لطفاً توجه کنيم

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

ضمن تشکر از دوست محترم دکتر م ، که اطلاع دادند، فقط برای اينکه توجهمون بيشتر بشه، که ما مشغول چی هستيم و اونا مشغول چی!

اين لينک را ببينيد.

http://www.uq.edu.au/events/event_view.php?event_id=5674

خدانگهدار

 

الذين اذا اصابتهم مصيبة قالو انا لله و انا اليه راجعون

بسم الله الرحمن الرحيم

 

انسان خيلی شريفی بود. در تمام اين ۱۴ سال گذشته، که با ايشان آشنا شده بودم، بجز متانت، مهربانی و صميميت نديده بودم. نمونه يک مسلمان مؤمن، متعهد و آگاه که برای ديگران ، فقط خير می خواست و انجام می داد. خاطرات زياد شنيدنی از ۴۰ سفری که زائران را به بيت الله الحرام و عتبات عاليات برده بود، داشت که هيچ وقت از شنيدنش سير نمی شدم. حتماً امروز، بازار ساری تعطيل است. آخر او از بزرگان کسبه بازار بود. جلسه قرآن هفتگی ۴۰ ساله شان قطع نشده بود. نماز جماعت صبح ها به امامت مرحوم حاج آقا شفيعی و آن جمع دوست داشتنی پير غلامان امام حسين (ع)، روضه های بعد از نماز صبح ماه صفر منزلش که به اربعين ختم می شد، نماز مغرب های مسجد جامع ساری در آن گرمای دم کرده تابستان، چند سفر مشهد، گپ های شبانه بعد از شام در اطاق تلويزيون، روضه های محرم در منزل آقايان خلخالی و شهرستانی در تهران و ... همه و همه خاطرات خوبی است که از او در ذهنم به يادگار مانده است. هيچ وقت احساس نکردم، بين من و خانمم فرق بگذارد، به همين دليل، باندازه مرحوم پدر بزرگ، ابوالشهيدين، علاقمندش بودم، يک جنس دوست داشتن توأم با احترام. مرحوم حاج محمود خوشکار، پدر بزرگ خانمم که امروز در سحرگاه سومين روز از ماه رحمت به ملکوت اعلی شتافت، روحش شاد.

حلول ماه ضيافت الهی 2

 

 

توضيح اينکه ماه شب اول از دستم پريد! و اين هلال شنبه شب، ماه شب دوم است.

ياد باد آن روزگاران ياد باد

۲۵ کربلا، ۱۷ علی ابن ابيطالب، ۲۷ محمد رسول الله، ۴۱ ثارالله، ۳۲ انصارالحسين، ۱۴ امام حسين، ۱۰ سيد الشهداء، ۵۵ ويژه شهداء، ۳۱ عاشورا، ۵ نصر، ۸۱ زرهی، ۲۳ نوهد، ۷۷ خراسان، ۹۲ زرهی، ۵۸ ذوالفقار و ...

اسامی لشگرهای ارتش و سپاه که در طول ۸ سال حماسه دفاع مقدس، ميزبان جوانان غيور ايرانی بودند. آنان که رفتند تا ايران اسلامی سرفراز بماند، به خاک افتادند تا ستاره اقبال امثال من ايرانی بدرخشد و گل کند. جالبش اينه که اکثر فرماندهان اين لشگرها هم، به شهادت رسيده و جاودانه شده اند. يعنی يک مسابقه سبقت در جهاد فی سبيل الله بين آنان بود، که تاج جان باختن در راه هدف مقدس متعالی  بر سر بيش از ۴۰۰ هزار تن از آنان افتخار جوانمردی ايرانی شد. اما بودند همان موقع ايرانيانی که دل به آب و خاک اجدادی شان ندادند و همکاسه با اجنبی شدند. هنوز هم هستند.

لحظات پايانی ماه شعبان در آخرين نفس های مرداد و غروب جمعه

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

جمعه خيلی خوبی داشتم. جلسه مهمی با پرفسور آپتون داشتم که خيلی دلم می خواست کاری کنم کارستان، که حساب ويژه رويم باز کند، که در انستيتو گل کنم و مرا جدی بگيرند. خوسبختانه موفق شدم يک بررسی متون نسبتاً قابل قبول را در مدت ۵۱ روز از شروع پی اچ دی انجام دهم. ۵۲ مقاله و کتاب را نگاه کردم و ۲۰ صفحه ای برايش مطلب نوشتم. امروز تو جلسه خيلی سعی می کرد، تعريف نکند ولی دو دفعه جلوی کری و تريسان و يانگ، گفت : اکسلنت، آن بيليوبل!

البته همه اش لطف خدا بود و گرنه خيلی کلافه ايران بودم. شايد به جرأت بگم، نصف ذهنم مشغول بود. غرض، حرف يکی از اساتيدم در ايران يادم بود؛ که از همون اول کار را جدی بگير تا به چشم بيای و تو را جدی بگيرند. خدا حفظش کند.  از خدا توفيق و همت بيشتر می خواهم که بتوانم حداقل دو تا کار از اهدافم را با هم انجام دهم و برگردم. هم پی اچ دی  و هم ... بگذريم.

پروژه ام در حد اختصاری که عموماً مرتبط به حفظ قواعد کار تا انتشار نهايي است، و می شود گفت؛ همان است که قبلاً اجمالاً گفتم. اين مطالب بعدی را هم می نويسم تا اساتيد و دانشجويان و محققان مرتبط کار را در ايران هم دست بگيرند. کل سابقه اين کار در دنيا کمتر از ۲۰ سال است و اين يعنی سرمايه گذاری روی اين دست علوم، ما را به سرعت به نقطه اوج فعلی آن در دنيا می رساند.

از يک پليمر که به روشهای مختلفی تهيه می شود، به عنوان ماده زمينه ای کشت سلول بنيادی استفاده می شود. گفته بودم که استخراج سلول بنيادی، يعنی توانايي ساخت و تکثير انواع سلولهای موجودات زنده. سلول قلبی در بيماران سکته کرده، سلول کبدی در بيماران هپاتيتي، سلول کليوی در بيماران دياليزی،بيماريهای چشمی، انواع سرطانها و ... يک طيف وسيعی از کارهای تحقيقاتی پزشکی که منجر به درمان بيماريها و کاهش آلام بشری خواهد شد. واقعاً يک سرمايه هنگفت است. در حال حاضر با توجه به محدوديتهای موجود، از اين سلولهای بنيادی در ساخت بافتهای ساده بدون رگ استفاده می شود که کاربرد آنها را منحصر به پوست و يا غضروف و يا از اين دست می کند. البته کارهای مشابه هم روی بافت مثانه و نای شده است. اگر بشود اين محدوديت را از بين برد و بافتهای قطورتر در حد سانتی متر درست کرد، می توان اميدوار بود سراغ کارهای بزرگتر به مدد روشهای جديد درمانی مثل ميکرو سرجری، رفت. ما آماده و اميدواريم به لطف خدا و همتمان و راهنمايي اساتيد فن، اين رؤيا را محقق کنيم. در ادامه هم قسمتی از لترچر ريويو را که امروز ارائه شد، خدمتتان تقديم می کنم. دعايمان کنيد بتوانيم از همه پتانسيلهايمان بالفعل استفاده کنيم. ما از اينها در کار خيلی سرتريم. اگه تن به کار بدهيم!

Every year millions of people in the world suffer tissue loss or organ failure resulting from injuries or diseases, therefore transplantation as a surgical curable procedure is used for these medical situation, but transplantation has more limitations, such as the potentially risk of hazards transferring and immunological rejections of transplant tissue or organ, the effect of immunosuppressive drugs and post-surgery complications in receivers, the critical donor shortage and prolonged surgery’s waiting lists for needed organs, the ethical debates of transplantation and also financial issues of donor organs.

 

4.2.2        The Role of Mesenchymal Stem cells

Mesenchymal stem cells (MSCs) are known for their abilities to self renew, undergo cloning, differentiate into the other cells and regulate immune system12-13. In fact, MSCs have the main characteristic aspect which is a multi differentiation potential under culture conditions into a number of target tissues in vitro such as chondogenic and osteogenic differentiation14. They have transdifferentiation ability that means capacity to differentiate outside the original lineage such as liver cells15, pancreatic cells16, neural cells17 and cardiomyocytes18 through genetic manipulation.

 Furthermore, other functional aspects of MSCs are discovered. For example, they express some “trophic factors”19 and surface markers such as CD29, CD44, CD73, CD105, CD106, CD166, stro-1 and HLA-ABC and lack of expressing for CD34, CD14, and CD4520. Moreover, the effect of MSCs as an immunosuppressive agents are given them an important role to decrease rejection in regeneration medicine and transplantation. However, there is a controversy of MSCs transdifferentiation which is related to some differences in results of invitro and invivo studies or between animal and human case studies21.

Basically, MSCs can be isolated from different mature tissues such as skeletal muscle22, adipose tissue23, umbilical cords24, amniotic fluid25, synovial lining26, dental pulp27 and lung tissue28, but the bone marrow is a well-known accepted source of MSCs that can differentiate into osteogenic, chondrogenic, adipogenic lineages and other multiple connective tissues29-30. According to the potencies of stem cells, currently there are more than 81 clinical trials in the world using MSCs with close supervision for treatment of various diseases31.

On the other hand, because of ethical debate of using embryonic stem cells for therapeutic purposes, somatic cells are become the stem cell state by reprogramming and produced induced pluripotent stem cells (iPS) via genetic manipulation32. These reprogrammed MSCs can be induced to differentiate into all three germ layer cell types33; however, introducing iPS by reprogramming can increased the growth of unwanted kinds of cells and risk of malignancy.

 

 

 خدايا چنان کن سرانجام کار، تو خشنود باشی و ما رستگار

 

حلول ماه ضيافت الهی1

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

حلول ماه رحمت و ضيافت الهی را به شما تبريک ميگويم. يکی‌ از دوستان اين لينک را فرستاده است که حلول ماه‌های قمری را در دنيا و در طول ساليان متمادی نشان ميدهد. بر اين اساس، امشب هلال ماه در تمام استراليا با چشم عادی و غير مسلح ديده خواهد شد و فردا روز اول ماه رمضان است. اگر به نقشه نگه کنيد، رؤيت هلال ماه، امشب در نوار جنوبی ايران و در صورت صاف بودن آسمان، امکان پذیر است.

 اين خيابان ما هم اينجا جالبه. امتداد شرقی غربی دارد و چون جهت قبله اينجا به سمت غرب با ۱۰ درجه انحراف به شمال است، لذا در امتداد خيابان که نگاه کنيم، رو به قبله هستيم و هلال ماه را بعد از غروب آفتاب می بينيم. هوا هم که معمولا صاف و بدون غبار است. لذا، امشب اگر توانستم از هلال ماه عکس هم ميگيرم و همينجا ميگذارم.

آن دوستانی که به جغرافی و نجوم مثل من علاقه دارند، حتما اين لينک را ببينند.

http://www.moonsighting.com/vis-maps.html

التماس دعا و خدا نگهدار

برنامه های ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحيم

ما بدين در، نه پي حشمت وجاه آمده ايم         از بدِ حادثه، اين جا به پناه آمده ايم

ره رو منزل عشقيم و ز سر حدّ عدم         تا به اقليمِ وجود، اين همه راه آمده ايم

سبزه ی خط تو ديديم و ز بستان بهشت          به طلبكاري اين مهر، گياه آمده ايم

با چنين گنج كه شد خازنِ او روحِ امين         به گدايي به درِ خانه ی شاه آمده ايم

لنگر حلمِ تو اي كشتيِ توفيق كجاست       كه در اين بحرِ كرَم، غرق گناه آمده ايم

آبرو ميرود اي ابرِ خطا پوش ببار             كه به ديوانِ عمل، نامه سياه آمده ايم

حافظ اين خرقه ی پشمينه بينداز كه ما                 از پيِ قافله با آتشِ آه آمده ايم

 

 

دوستان سلام،

اميدواريم؛ توفيق همراهمان شود و همت يارمان،

از شنبه شب بيست و دوم آگوست که مصادف با اولين شب ماه رحمت الهی است، هر شب از ساعت 1930 تا 2030 پای فرمايش الهی زانوی ادب می زنيم و قرآن تلاوت می کنيم. شما هم اگر علاقمند بوديد، همراه با کلام الله، قرآن منزلتان، به ما ملحق شويد. 

و ما التوفيقی الا بالله العلی العظيم 

 

خدايا به ما رحم کن

وقتی خودمان به خودمان رحم نمی کنيم و همديگر را به چشم قاتل پدری می بينيم، مطمئناً خدا هم به ما رحم نخواهد کرد. توجهتان می دهم به پستی که مورخه دوازدهم خرداد امسال در همين وبلاگ گذاشتم.


بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

اگر قرار باشد افکار و اعمال ما نسبت به همديگر که دست بر عجب همه مسلمانيم، منتج از عصبيت بدون تفکر منطقی باشد؛ اگر قرار باشد گرفتن جان يا ريختن خون انسان هموطن، هدف را توجيه کند؛ آنهم در اقليم اقوام گوناگون سرزمين پدری و مادری، ديگر چه از ايران زمين و ايرانی باقی می ماند؟

 افغانستان ؟ پاکستان ؟ عراق ؟

کدام سری که عقل سليم دارد، چنين سودايي دارد؟ که اگر جز به وحدت بينديشد، وسوسه خناسان است.

اينجا، اخباری که از سيستان ايران می شنويم، همراه با قطره اشک چشممان و سوز دلهامان، عرق شرم بر پيشانيمان هم می نشاند.

http://www.rahpouyan.tv/TV/92.html

والسلام


ماه رحمت هم رسيد، خدايا به ما رحم کن. فقط همين

به کجا چنين شتابان

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

اين لينک را ببينيد. قابل تعمق و تأمل جدی است.

http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=59439

والحمد لله الامام و الشهداء

ما همه مسئوليم


بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

يک رباعی ديدم که شاعرش احتمالاً صاحب اين وبلاگ است.   http://aftabesobh.blogfa.com

غرض مورد عتاب و خطاب قرار گرفتن که شما چيزی نمی فهميد، کاری را از پيش نمی برد. ما همه مان در قبال کشورمان، اعتقاداتمان و سرمايه های انسانی قربانی شده مان مسئوليم. اين مسؤليت به يک نفر و يا جريان خاص محدود نمی شود.  ايکاش کمی بيشتر به آن فکر می کرديم و ...

يک روز به موی هم قسم می خورديم

فرداش نه دل، که آبرو می برديم

ای کاش به جای آن همه لاف و گزاف

يک بار فقط، برای هم می مرديم!

والسلام 


توضيح اينکه صاحب عکس فوق شهيد حاج حسين، افسر نيروی هوايي فارغ التحصيل از انگليس و فرمانده عمليات سپاه يکی از شهرها است که از ارديبهشت ۵۹ جاودانه شده است. گزيده ای از وصيتنامه نوشته شده اش در شب عاشورای سال ۵۷ و همچنين آخرين ياداشتهايش در چند روز قبل از شهادت، اين مطالب است: من آگاهانه اين مسير را انتخاب کردم. مرا هيچگاه به اجبار به اين ماموريت نفرستادند. راضی نيستم برای بدست آوردن جنازه من خود را به زحمت بيندازيد. پسرانم ميوه های دل من و امانت پيش شما هستند. هرکس آنها را برنجاند مرا رنجانده است. توصيه من به شما حرکت در مسير الله است. امام را تنها نگذاريد.

ساعت ۲ بعداز ظهر */۲/۵۹ حرکت بسوی شهادت.  

از نامه های آمده

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

اين مطلب از ميان نامه های رسيده است که خواندنيست.

"به سوی او

ذره ای کوچک،نامش اتم

هسته ای در ميان و پيرامونش سياره هايی پروانه وار در گردش.

منظومه ای بزرگ،نامش کهکشان

با انبوهی از منظومه ها

هر منظومه، هسته ای در ميان و پيرامونش سياره هايی پروانه وار در گردش.

دنيايی از حرکت تکاپو و تلاش

در حال شدن،در جست و جو

منظومه ی شمسی عضوی از کهکشان راه شيری

طول اين کهکشان هزار ميليون ميليارد کيلومتر،با صد ميليارد ستاره؛ هر ستاره در مرکز يک منظومه،حدود صد ميليارد منظومه در کهکشان راه شيری! و در اين کهکشان نزديکترين ستاره به زمين،در فاصله چهل هزار ميليارد کيلومتر! و کهکشان راه شيری يکی از يک ميليارد کهکشان شناخته شده.

اگر نوری از آخرين کهکشان شناخته شده هم اکنون به سوی زمين حرکت کند، حدود ده ميليارد سال می گذرد تا به ما برسد! آن روز ما کجاييم؟


ای خدای بزرگ عظمت تو به قدری است که ما از درک آن عاجزيم.ای خدای رحمن نمی دانم چرا بعضی از ما که چنين عظمت غير قابل تصوری را می بينيم، باز هم گناه می کنيم؟

 به راستی که (فقط) تو در خور ستايشی."

http://www.uip.blogfa.com/

يا صاحب

بسم الله الرحمن الرحيم

اين شعر دلنشين که توسط آقای حسين کشتکار بوشهری خوانده شده است، هرچقدر گشتم اسم شاعرش را پيدا نکردم. يادم افتاد سال ۸۵ که با حاج عباس و رفقايش توفيق شد برای دومين بار به زيارت عتبات عاليات عراق مشرف شدم، ايام فاطميه بود و مداحان داخل حرم حضرت امير المؤمنين (ع) قبل از شروع به خواندن، اسم شاعر را بلند می گفتند و جمعيت يکصدا احسنت می گفتند. به هرحال شاعرش و خواننده اش هردو اهل دل بوده اند.

منم سرگشته‌ی حيرانت ای دوست           کنم يک باره جان قربانت ای دوست

تنـــی نـــاسـاز  شـوق وصـل کـويت           دهم سر بر سـر پيمانت ای دوست

دلــی دارم در آتــش خـــانه کــــرده            ميـــان شعـــله هـــا کـاشانه کـرده

دلـــی دارم که از شــــوق وصـــالـت           وجـــودم را ز غـــم ويـــــرانه کــرده

مـــن آن آواره‌ی بشــکسـته حــالـم            ز هجـــرانت بـــتـــــا رو  بـــــر زوالـم

منــم آن مـــرغ ســـرگــردان و تنهـا            پريشــان گشته شد يکبـــاره حـالم

سـحـر ســـر بـــر سـرسجاده کردم            دعــــايی بهــــر آن دلـداده کـــــردم

زحسرت ساغر چشمانم ‌ای دوست            لبـــانت يکســـره از بــــاده کــــردم

دلا تــا کـــی اسيـــر يـــاد يـــــــاری            ز هجــــر يــــار تـــا کــی داغـــداری

بگــو تـــاکــی ز شــوق روی ليـــلی            چـــو مجنـــون پـــريشــان روزگـاری

پـــريشـــانم پــريشـــان روزگــــــارم            مــن آن ســرگشته ی هجــر نگارم

کنــــون عمـــريست بـا اميد وصـلت            درون سينـــه آســـــايــش نــــدارم

ز هجـــرت روز و شـب فــريـــاد دارم            ز بيدادت دلـــی نـــــاشــــــاد دارم

درون کوهــســـار سيـنـه ی خــــود            هـــزاران کشـــته چـون فـرهاد دارم

چـــــرا ای نــــازنيــنم بـــی وفـــايی           دمـــا دم بــــا دل مـــن در جفــايـی

چــــرا آشـفــته کــــردی روزگــــــارم           عـــزيــزم دارد اين دل هـــم خدايی

 

 

يه اميد و آرزوی فردای بهتر

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

اين پست اختصاصاً مال مصطفی است. بسيار پر پتانسيل، دقيق و دارای روح بزرگيست. حتم دارم، آينده اش مثال زدنيست. اما اين، مسؤليتمان را بيشتر می کند.  خدايا کمکمان کن، بتوانيم شرايطی فراهم کنيم تا همه استعدادهای فرزندانمان، به منصه ظهور برسد. آنها تنها سرمايه های ما هستند و بايستی نقاط ضعف کمتری نسبت به ما داشته و بسيار بهتر از ما باشند.

توضيح اينکه اين عکس مربوط به برنامه جشن نيمه شعبان بود که در يک کليسا برگزار شد.

دعايمان کنيد.

ْاستراليا شناسی5

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

امروز حدود ۳۰۰ کيلومتری تو راه بوديم، تا به ديدن Lamington National Park و O'Reilly بريم! مسير رفت از اتوبان پاسيفيک و جاده بن لی که ۱۱۴ کيلومتر و برگشتمون جاده بونا و اتوبان ايپسوييچ که ۱۴۵ کيلومتر بود. يه پارک جنگلی مشابه پارک جنگلی گلستان در استان گلستان، ۱۵ کيلومتر بعد از کلاله (ارادت به اهالی و دوستان و فاميلهای محترم). البته انصافاً امکانات خوبی داشت و فوق العاده تميز بود. با اينکه من سطل زباله نديدم، ولی تابلو نوشته زياد بود که هنگام رفتن، زباله توليدی را همراه ببريد! يا مثلا کباب پزهای برقی مجانی داشت و طبيعتاً کسی برای غذا، آتش درست نمی کرد. ( بگذريم که برخی اين کار را کردند)

اينجا از يه راهروی چوبفرش شده وسط جنگل گذشتيم،

از يه سری پلهای معلق در ارتفاع حدود ۲۰ متری رد شديم،

پای اين درخت رسيديم،

از اون يه ۱۵-۲۰ متری بالا رفتيم(نپرسيد چطوری؟) تا اين عکسها را بگيريم،

و اين يکی،

خيلی جالب بود. ظاهراً سال ۱۹۳۷ يه هواپيما که از بريزبن به سيدنی می رفته، تو اين ارتفاعات سقوط می کنه. ۳ نفر از سرنشينان آن هواپيما که هرکدام يه قسمتی از جنگل افتاده بودند، همديگر را پيدا می کنند و نجات پيدا می کنند و بعد اين دم و دستگاه برای جذب توريست راه می افته. مثلاً برای گرفتن عکس يادگاری با طوطی بايد بليط بگيری و ...

اينم مجسمه های همون ۳ تا بازمانده که توسط پسرها، کشف شدند!

و اين يکی،

 و اين آخری هم بدون شرحه.

 

در پناه حق تعالی باشيد.

جشن نيمه شعبان

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

امشب برنامه جشنی به مناسبت نيمه شعبان داشتيم. آنهايي که دعوت شده بودند! هم توفيق حضور داشتند و در شادی آل الله الاعظم سهيم و شريک شدند. اميدواريم که خداوند اين محبت را ذخيره ای برای ما قرار دهد.

پس از تلاوت قرآن کريم، دعای فرج همراه با يک کليپ زيبا، همخوانی شد.سپس قطعات ادبی به دو زبان انگليسی و فارسی توسط فاطمه خانم و نازلی خانم قرائت شد. در ادامه برنامه، پذيرايي  و مولودی داشتيم. مسابقه برای بچه ها و بزرگترها هم بود. مصطفی و بقيه بچه ها هم در مسابقه و مولودی مشارکت فعال داشتند.

امروز خيلی خسته شدم. از صبح تا عصر کلاس بودم . شب هم برنامه جشن داشتيم. ببخشيد و باقيمانده عکسها و فيلمها باشه طلبتون!

خدانگهدار

 

 

فرزاد جمشيدی

به استقبال سحرهای ماه مبارک رمضان، ماه ميهمانی خدا

... خدايا در اطاق اين وزير و اين وکيل زياد مونده بودم، تا حالا خبر نداشتم تو هيچ وقت منو پشت در منتظر نمی گذاری. تو هيچ وقت با کسای ديگه جلسه نداری. تو مسئول دفترهای  بد خلق و چاخان نداری که من رو روی خط اشغال ديگران دايورت بکنند. خدايا تو اين ماه مبارک رمضان، قاضيهای مهربونی داری که رفتند قانون مجازات اسلامی رو خوندند ، فقط به عفو و رحمت حکم می کنند. خدايا پليسهای نيروی انتظاميت فقط شيطان رو دستگيرمی کنند. خدايا مأمورهای شهرداريت همه شون از خيابون اميد ما تا خونه رحمت تو پل می زنند.

*****

اما امروز دلم گرفت، وقتی به صندوق پستی دلم مراجعه کردم. ديدم خدايا يه ايميل واسه من گذاشته بودی و من مدتهاست نخوندمش. نوشته بودی : دوست من، بنده من، سلام. از صبح تا حالا دارم نگات می کنم. صبح دير از خواب بلند شدی. بازم کلاف سردرگم آرزوهای دنيا رو با خودت اينطرف و اونطرف می بردی. بلند شدی شير آب رو باز کردی، گفتم الحمدلله می خوای بلند شی، بری يه آبی به صورتت بزنی،  وضو بگيری، با من حرف بزنی. ولی ديدم باز هم سرت به کار دنيا مشغوله. بنده من، صبح تا ظهر بی خستگی کار کردی، شب خسته و کوفته به خونه اومدی، يکراست خوابيدی. يعنی بين اينهمه تماسهای تلفنی، بين اينهمه گپ زدنها، نمی تونستی چند دقيقه به دلت مراجعه کنی؟ با من که خدای تو هستم صحبت کنی؟

*****

خدايا ببين من اين سحر نخوابيدم، بلند شدم با تو حرف بزنم. خدايا ببين ديگه لباس من رنگ هم تيميهای گناه نيست...

 http://www.youtube.com/watch?v=NIOWXdpDfNA&NR=1

به بهانه

بسم الله الرحمن الرحيم

اله من! من اگر نه شايسته رحمت توام، تو شايسته کرامت و بخشيدنی و باران فضل تو اهل باريدن است.

خداوندا! تو در دنيا گناه مرا پوشيده ای. من در آخرت به اين پوشش محتاج ترم. تو در ميان بندگان خوب خودت مرا رسوا نکرده ای، من در مقابل شاهدان قيامت، می ترسم از رسوايي.

خدايا! مرا در ميان اهل ولايتت قرار ده! مرا در ميان مقربان و نزديکانت بنشان و بدان که من هميشه بنده مهر توام و دستم هماره آويخته به ضريح محبت توست.

خدای من! اميد من به توست که کاری بکنی. مرا نه يارای دفع شرّی از خود هست و نه توانايي جلب مصلحتی.

خدايا! مرا در مسير خودت، انقطاعی تمام و کمال عنايت کن. ياری ام کن تا تمام بندهای وابستگی را ببرم. چشم توجه از همه چيز جز تو برگيرم، خانه دلم را از هرچه تعلق، بتکانم.

خدايا! بر اين خوش گمانی ام، روح نوميدی را حاکم مکن و رشته اميدم را از زيبايي لطف و کرمت، قطع مگردان.

خدای من! مرا به آن نورهای عزّتمند و سرور بخش ات ملحق کن تا عارف تو شوم و از غير تو بپرهيزم و مراقب حضور مستمر تو باشم و از گناه بترسم.

برگرفته از - شكوای سبز - دريافتی از مناجات شعبانيه؛ سيد مهدی شجاعی

 

علاوه بر اينکه اهل بيت (س) واسطه خيرند، ادعيه و مناجاتی هم که از آنها به ما رسيده است، نوعی تعليم خواستن از خداوند و نشان دادن راههای ميانبر بسوی خداوند است. مثلاً همين فراز آخری از مناجات شعبانيه که امير المؤمنين و فرزندانش از امامان (ع) آنرا در ماه شعبان می خواندند، شايد اشاره به قسمتی از جامعه کبيره باشد؛ مناجات ديگری که معرفی معصومين است از زبان امير المؤمنين (ع)؛ آنجاييکه می فرمايد: خلقکم الله انواراً، فجعلکم بعرشه محدقين، حتی منّ علينا بکم... خدا شما را همچون نور آفريد و محيط به عرش خود گردانيد تا اين زمان که به نعمت وجود شما بر ما منّت گذاشت...

خداوند از دستهای آشنا به دعايتان، جوانه استجابت بروياند و پيشانی آشنا به سجده تان را با بالهای ملائک خويش متبرک گرداند. دلتان آسمانی تر، نگاهتان بارانی تر، و دستهای دعايتان به عرش اجابت نزديکتر.  

 

!!!!!

بدون شرح، بدون قضاوت

جمعه و شنبه ای که گذشت

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

ديروز و امروز گروهی از سفارت ايران در استراليا به کوئينزلند آمده بودند. ظاهراً از ۲۱ تا ۲۸ آگوست در گلدکوئست، المپيک ورزشکارانی است که در طول زندگيشان تحت پيوند عضو قرار گرفته اند. از ايران هم يک تيم به سرپرستی خانم فاطمه هاشمی شرکت خواهد کرد. (بگذريم از اينکه پروژه درسی من يک روش جايگزين پيوند اعضاء است) در جلسه پرسش و پاسخی هم که ديشب برگزار شد، آقای دکتر خالقی رايزن علمی سفارت که ظاهراً قبلاً معاون آمورشی وزارت علوم هم بوده، آمار و اطلاعات جالبی از وضعيت رشد علمی کشور داد. از آن جمله است:

تعداد دانشجويان کارشناسی ارشد پذيرفته شده در سال ۷۶، شش هزار نفر بوده که مهر پارسال به شصت هزار نفر رسيده است. تعداد دانشجويان دکترا پذيرفته شده در سال ۷۶، پانصد نفر بوده که مهر پارسال به حدود پنج هزار نفر بدون احتساب وروديهای وزارت بهداشت و دانشگاه آزاد رسيده است. تعداد دانشجويان بورسيه اعزامی به خارج از کشور در اوايل انقلاب، سالانه دو هزار نفر بوده است که الان به دليل راه اندازی رشته های تحصيلات تکميلی در داخل کشور، به سالی ۱۵۰ تا ۲۰۰ اعزام رسيده است. تازه اين تعداد هم برای رشته های جديد بين رشته ای و متناسب با نياز کشور بوده است. يعنی سياست اعزام بورس بلندمدت دانشجويي به عزيمت اعضای هيئت علمی دانشگاهها بصورت فرصت مطالعاتی و کوتاه مدت در قالب همکاری بين دانشگاهی تبديل شده است. در حال حاضر درصد دانشجويان از جمعيت در محدوده سنی ۱۸ تا ۲۴ ساله کشور، حدود ۳۰٪ است که در پايان برنامه ۵ ساله بعدی به حدود ۴۰ ٪ می رسد. اين درصد در استراليا ۳۰٪ ، آلمان ۳۸٪ و کانادا ۷۰٪ است. تعداد کل دانشجويان کشور، از حدود يکصدو پنجاه هزار نفر ابتدای انقلاب به ۰۰۰/۷۰۰/۳ با احتساب پذيرش مهر امسال رسيده است که در پايان برنامه پنج ساله بعدی بايستی به ۰۰۰/۰۰۰/۵ برسد. تمام اين شاخصها نشاندهنده آهنگ رشد سريع علمی کشور است که شکوفايي آن در چند سال آينده نزديک مشاهده خواهد شد. تعداد اعضای هيئت علمی دانشگاهها، در مجموع وزارتين علوم و بهداشت و دانشگاه آزاد، در حال حاضر ۰۰۰/۲۵ نفر می باشد که با توجه به پيش بينی ۵ ميليون دانشجو در ۵ سال آينده و نسبت يک پنجاهم، ما در ۵ سال بعد به ۰۰۰/۱۰۰ هيئت علمی جهت آموزش و پژوهش در کشور نياز داريم. فلذا سياست کشور، شکستن انحصارهای علمی موجود است. همچنين وی اعلام کرد؛ حدود ۲۰۰۰ دانشجوی ايرانی غير بورسيه در استراليا مشغول به تحصيلند که رايزنی علمی سفارت، علاقمند به ارائه مشورت و کمک بدون توقع به نامبردگان بوده و از پيشنهادهای نامبردگان نيز استقبال می کند.

ضمن پوزش از اطاله کلام، اين عکس هم از دو ايرانی علاقمند به علم در استراليا به عنوان حسن ختام و شب بخير

 

عوامل پيدايش فتنه، 26/04/88

بسم الله الرحمن الرحيم

همان‌طور که مي‌دانيم در تاريخ همه کشورها از جمله تاريخ کشورهاي اسلامي هميشه درگيري‌ها و کشمکش‌هايي وجود داشته است. کساني که طي چند سال در رکاب پيغمبر اکرم(ص) در جنگ عليه کفار و مشرکين شرکت کردند، جان و مال خود را به ميدان کارزار آوردند و آماده شهادت بودند، از چنين كساني انتظار مي‌رفت که بعد از رحلت پيغمبر اکرم(ص) براي حفظ اساس اسلام، ديني ‌که اين همه برايش فداکاري کردند، با هم همکاري بيشتري داشته باشند و در زماني كه نتيجه زحمت‌ها و فداکاري‌ها به برقراري يک نظام اسلامي منتهي شده و جنگ‌ها، خونريزي‌ها و فسادهايي که قبل از اسلام بود از بين رفته، ‌بايد كساني که براي نظام اسلامي زحمت کشيدند، قدر اين نعمت را بيشتر بدانند و براي پيشرفت اهداف آن با هم، همکاري داشته باشند. اين يک پرسش جدي است: چرا صحابه به جان هم افتادند و اين جنگ‌هاي خونين را در ظرف چند سال حکومت اميرالمؤمنين(ع) برپا کردند؟ در کشور خود ما نيز بعد از رحلت امام(ره) چنين اختلافات و كشمكش‌هايي رخ داده است. اما چگونه کساني که سال‌ها در يک سنگر عليه همان کفار، مشرکين و منافقين مبارزه مي‌کردند، به جان هم مي‌افتند؟ و گاهي مسائل آن‌چنان پيچيده و ابهامات افزوده و آب گل‌آلود مي‌شود که چشم، چشم را نمي‌بيند؛ نمي‌شود فهميد که راست کدام است و چپ کدام، حق کجاست و باطل کدام است؟ آن‌چنان مسائل در هم آميخته مي‌شود که زيرک‌ترين افراد هم در تشخيص آن‌ها دچار اشتباه مي‌شوند. در فرهنگ ما، چنين‌ وقايعي که به اين اندازه مبهم و در هم آميخته مي‌شود که در آن‌ها تشخيص حق و باطل مشکل مي‌گردد، «فتنه» نام دارد. فهم اين مسأله که وقتي دوستاني، هم‌سنگراني، کساني که در يک خط حرکت مي‌کردند و چه بسا در زندان هم‌سلول بودند، با هم نزاع و اختلاف مي‌کنند، بسيار دشوار مي‌شود.

«إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّه‏ »حضرت امير(ع) دو دسته عامل را به عنوان منشأ پيدايش فتنه‌ها معرفي مي‌كنند. عامل شناختي و عامل احساسي ـ عاطفي. همه مي‌دانيد که کارهاي اختياري انسان از دو منشأ سرچشمه مي‌گيرد. نخست، انسان بايد «بداند» تا کاري را انتخاب کند و دوم غير از دانستن، بايد «بخواهد» تا آن کار انجام گيرد. انساني که مي‌داند، اما دلش نمي‌خواهد، کاري را جدي نمي‌گيرد. گاهي شعار را هم مي‌دهد و قدم‌هاي ابتدايي را هم برمي‌دارد، اما چون عزم جدي‌ براي کار ندارد، از انجام آن بازمي‌ايستد. وقتي کاري جدي تلقي مي‌شود که نخست، انسان نسبت به كار، «شناخت» کافي داشته باشد و دوم اين‌که دلش بخواهد و «انگيزه» قوي براي انجام آن کار را داشته باشد. بر اين اساس، هر فتنه‌اي که در عالم رخ مي‌دهد، معلول دو عامل است: يکي نقص شناخت و به تعبير کلي جهل و ندانستن است و ديگري هوس‌ها و خواسته‌هاي شخصي يا گروهي است. اگر انسان يک قضيه را درست نفهمد، حکم ارزشي آن را درست تشخيص ندهد يا موضوع را درست نشناسد و برايش مشتبه شود و به گونه‌اي شناخت انسان ضعيف باشد، به فتنه‌ها مبتلا مي‌شود.  به هر حال، سخن اين است: فتنه‌هاي عالم از اين دو منشأ پديد مي‌آيد: نقص در شناخت، و نقص در انگيزه صحيح.

يکي از مسائلي که ما در اين عصر، يعني در اين صد سال اخير، با آن روبه‌رو هستيم اين پرسش است که اسلام دربارة حکومت چه نظري دارد؟ چه کنيم تا حکومت، اسلامي باشد؟ شيعه از ابتدا درباره اين مسأله حساسيت خاصي داشت؛ چراکه قوام تفکر شيعي به امامت است. ما اگر مسأله امامت را از شيعه بگيريم، با ساير مذاهب، چندان اختلافي نداريم. اين مسأله همين‌طور در عالم تشيع به عنوان يک مسأله اصولي و ستون فقرات تفکر شيعي باقي ماند.اين تفکر آن‌قدر ريشه داشت که گاهي سلاطيني که مي‌خواستند وانمود کنند که ما به اسلام و تشيع پايبند هستيم، براي مشروعيت حكومتشان از مراجعي مثل محقق كركي و کاشف الغطاء اجازه مي‌گرفتند. اين مسأله هر چند امر مسلّمي بود، اما تا 30 سال پيش تحقق عيني پيدا نکرده بود. آنچه امام(ره) انجام داد اين بود که ايشان اين فکر ثابت را عملي کرد. امام آنچه را که 1400 سال فقهاي شيعه و علماي متکلمين درباره‌اش بحث و تحقيق کرده بودند، جامه عمل پوشاند و انقلاب اسلامي ايران، به نام حکومت ولايت فقيه تحقق عيني پيدا کرد. اما سؤال اين است که ما به چه اندازه به اين مسأله علم راسخ داريم، يعني اين مسأله چقدر براي خود ما روشن است؟  اگر ما معتقديم که بايد اسلام باقي باشد و اسلام حکومت دارد و قوام حکومت اسلامي به امام معصوم(ع)، و در زمان غيبت، به ولي فقيه است، بايد سعي کنيم اين مباني و معاني را آن‌گونه که شايسته است بفهميم و باور کنيم و به لوازمش ملتزم باشيم.

http://www.mesbahyazdi.org/farsi/speeches/lectures/lectures31.htm

دانش با تن آسايی بدست نمی آيد

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

اينجا در انستيتو، در کنار کارگاه‌ها و سمينارهای مختلف ديگر، هر دو هفته يکبار چهارشنبه ها جلسه ای از ساعت ۹ تا ۱۰ صبح برگزار می شود که مختص همين گروه TRR است. نحوه نشستن اساتيد و دانشجويان هم جالب است. دانشجويان جلو می نشينند و اساتيد در انتهای کلاس، همينطور پروفسور آپتن سوپروايزرم که مدير گروه هم است. واقعاً انسان فرهيخته ای است. قبلاً گوشه ای از رفتارش را در اولين جلسه برخوردمان تعريف کردم که از طبقه ۶ پايين آمد و پس از جلسه نيز مجدداً من را تا طبقه همکف راهنمايی کرد. او البته اين رفتار را با همه دارد. اصولاً آدم متکبری نيست. يادم می آيد برای برنامه شب عيد نوروز خودمان دعوتش کرده بودم. نيامد و خبری هم نداد. اما چند وقت بعد يک ايميل زد و گفت: من بايد اعتراف کنم و عذر خواهی کنم که نيامدنم را اطلاع ندادم. چون صبح روز قبل از برنامه شما، برای گرفتن يک گرانت تحقيقاتی جديد به آمریکا رفتم، ولی اين باعث نمی شود که بابت اهميت ندادن به جواب دعوت شما، خودم را سرزنش نکنم!!! جالب اينکه او با مرتبه استاد تمامی دانشگاه هم است. او چند وقت اخير خيلی هم تحت فشار کاری بوده است. همسرش ديويد که او هم استاد همين جاست، يک عمل جراحی ماژور مغز انجام داده است، پدرش سکته کرده است، ولی کار خودش و همسرش را در انستيتو و مسئوليت خانواده و بچه هايش در خانه را هم انجام می دهد. از يکی از دوستان ايرانيم که در همين انستيتو و در گروه ديگری محقق است و به نقل از ديويد شنيدم که زی آپتون در شبانه روز به قدر ۳ ساعت استراحت می کند. ياد آن حديث امير المؤمنين افتادم که دکتر ولايتی می گفت: دانش با تن آسايی بدست نمی آيد.

امروز همچنين ياد مورنينگ ريپورت های بيمارستان حضرت علی اصغر در بخش اطفال دوران تحصيل پزشکی عمومی افتادم که نحوه نشستن اساتيد در جلسه مثل اينجا بود. ياد اساتيد بزرگوارم بخير: خانم دکتر نخعی، خانم دکتر محلوجی، خانم دکتر طلاچيان، آقای دکتر اطوکش، آقای دکتر طباطبايی و بقيه عزيزان دوست داشتنی که بخش بزرگی از رشد و تربيتم را مديون آنها هستم.

الهی هب لی کمال الانقطاع اليک

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام

با ياد امام راحل عظيم الشان که اسباب آشنايی ما با معارف الهی خصوصاً مناجات شعبانيه گرديد، اعياد گذشته شعبانيه را به دوستداران آل الله الاعظم تهنيت می گويم. اگرچه تمام معصومين عزيزند و وسيله شفاعت و نجات ما (انشاءالله) اما من نمی توانم مقابل حضرت عباس تمام قد نايستم به چند دليل: اول اينکه او معصوم نيست و يعنی غير معصوم هم می تواند به اين مقام برسد. دوم اينکه پدرش امير المؤمنين او را تربيت کرد. سوم اينکه کمال ادب و وفا است. چه آنجايی که به احترام برادر امامش تمام قد (سمعاً و طاعة) آماده فرمانبری است و چه آنجايی که امان نامه عمر سعد را به خودش بر می گرداند که هيهات، امامم را تنها بگذارم و جانم را به سلامت بردارم. اما جانم به قربانش که اين ماه بنی هاشم فرصت به خاک انداختن دشمنان ولايت امامش را مثل پدرش در مقابله با عمر بن عبدود پيدا نکرد. آخر او به قصد کارزار نرفت. او رفت تا برای طفلان حرم آب بياورد...

اما او دستانش را داد تا ما در اين دنيا بی دستی نکشيم. بگذريم، شب نيمه شعبان برای فرج منتقم خونهای کربلا و عاقبت بخيری همديگر دعا کنيم.

So Close, So Far

In the name of God, the compassionate the merciful

I am really depressed during recent days after presidential election in my lovely land, Iran.  If it was possible, I could change my vote. The only thing, I’ve thought about it, is following my supreme leader. I don’t like most of governmental decisions nowadays that are leaded us to difference instead of similarity. I’ve experienced two different moods. So close, So far

Our God, please compassionate us

 

استخوان در گلو

بسم الله الرحمن الرحيم

امشب در حين کنترل نامه هايم متوجه شدم، فرزند يکی از مسؤلين که در دولت قبلی و همين دولت هم سابقه کار معاونت وزير را دارد، در جريان اغتشاشهای اخير متأسفانه جان داده است.  به نقل از يکی ديگر از مسؤلين و بنا به گفته پدرش در جريان تشييع پيکر فرزندش، او توسط افراد با هويت نامعلوم دستگير و بعد از چند روز با تفاصيل رقت بار و عنوان مجهول الهويه در بيمارستانی در تهران فوت کرده است. متأسفانه از بد حادثه محل کار پدرش و منزل مسکونيشان در حوالی خيابان نصرت بوده و در جريان آشوبها دستگير شده بوده است.

بنا به شهادت همين مسؤل که گواه حضور تعدادی از نمايندگان مجلس و وزرا از هردو طيف سياسی کشور و در منزل پدری نامبرده بود، می خواهم بدانم: برای او و ديگرانی هم که در درگيريها متأسفانه جان دادند، همانقدر که تحريک کنندگان آشوبهای خيابانی مقصرند،چرا متوليان امنيت داخلی کشور، از اين اهمال بزرگ مصونند؟ کنترل آشوبها به معنی حمله به مردم و ايجاد رعب آنهم توسط افراد مسلح لباس شخصی نيست. حساب نيروی مقاومت بسيج با آن کارنامه درخشان، از اين خودسريها جداست. حتی دفاع پرسنل پايگاه مقاومت شهری، از عدم اجازه دخول آشوبگران و خلع سلاح پايگاه، منطقيست. اگرچه همانجا هم با گلوله ای مشقی يا هر شکل ديگر کنترلی، ميتوانستند جلوی نيت سوء آشوبگران را بگيرند. اما صحبت بر سر نيروهای خودسر مسلح  و بدون شناسنامه لباس شخصی است که مردم را به شکل اجنبی متجاوز می بينند. اينها به اندازه محرکين آشوبها مقصرند و قابل پيگرد. اصلاً شايد خودشان هم جزيي از محرکين آشوبها باشند. اين اعتماد از دست رفته بخشی از حاکميت را بايستی با بازخواست آمران و عاملان آن آشوبها و اين تجاوزها، باز ستاند. اگرچه هنگامه فتنه باشد ولی نبايد اينهمه هزينه داد. نظام متعلق به همه است نه يک گروه خاص. ما همه مسؤليم و روزی بايد جوابگو باشيم. بعيد نيست خيلی هامان در جوابگويي بمانيم. خدايا رحم کن بر ما. فرج امام زمانمان را برسان. فرصت جبران اشتباهاتمان و رد حق الناس را به ما بده. توفيق طاعت، بندگی، ترک معصيت و معرفه الله به ما عطا کن. کشور و نظام را حفظ و مردم و مسؤلين خدمتگزار را تأييد کن. مريضها و جانبازان را شفا بده. مسافران را سالم به مقاصدشان رهنمون باش. امام و شهدا را از ما راضی گردان. ما را از شر بت نفس درونمان نجات بده و عاقبتمان را ختم به خير گردان. آمين يا رب العالمين

Hospital racism killed 4yo girl

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

اينجا ظاهراً يه دختر بچه ۴ ساله از بوميان استراليايي، بدليل عدم پذيرش دادن بموقع بيمارستانی فوت کرده است و کلی سروصدا کرده است. اينم لينک مرتبط خبر:

 http://au.news.yahoo.com/a/-/latest/5748852/hospital-racism-girl-died

خدايا برسان آن عدالت گستری که بشريت را ارتقاء می دهد.

قابل تأمل جدی

بسم الله الرحمن الرحيم

http://alef.ir/1388/content/view/49911/ 

والسلام علی من التبع الهدی

از استاد علامه محمد تقی جعفری (ره)

بسمه تعالی

«از آن هنگام كه در ديدگاه نوع انساني، حقيقتي به نام "قانون" نمودار شده، مفهوم "عدالت" نيز براي او مطرح گشته است‌، زيرا عدالت عبارت است از: رفتار مطابق قانون‌. اين تعريف كه به نظر ما يكي از جامع‌ترين تعريفات براي عدالت است‌، مي‌تواند شامل همه رفتارها و پديده‌هاي عادلانه باشد.
گمان نمي‌رود يك انسان عاقل پيدا شود و معناي قانون و عدالت و اهميتِ اساسي‌ِ آن دو را درك كند، با اين‌حال عاشق عدالت نشود.
عدالت است كه واقعيّت را از ضد واقعيّت تفكيك مي‌كند.
عدالت است كه طعم حياتي‌ِ قانون را به ما مي‌چشاند.
عدالت است كه انسان را از حيوان جدا مي‌سازد.
عدالت‌، حيات است و ظلم مرگ و نابودي‌.
آن فرد و جامعه‌اي كه عدالت را به شوخي و مسخره بگيرد، قوانين جبري‌ِ جهان هستي و حيات‌، آن فرد و جامعه را زير پنجه‌هاي پولادين خود به‌طور جدي متلاشي خواهد ساخت‌.
فرد و يا جامعه‌اي كه عدالت را وسيله خودكامگي‌ها قرار مي‌دهد، حيات واقعي‌ِ خود را بازيچه فضولات زندگي‌ِ حيواني قرار داده است.
«عشق به عدالت، بدون عشق به حيات، خيالي بيش نيست. من هرگز به پند و اندرز و شعر و اصطلاح بافي كسي كه نتوانسته است حيات را شايسته عشق معرّفي كند، ولي مي‌خواهد عدالت را معشوق انسان‌ها قلمداد كند، گوش فرا نخواهم داد. زيرا عشق به عدالت يا هر چيز ديگر، پديده‌اي از لذّت را در بر دارد كه جالب‌ترين خواسته آن خودمحوري است؛ در صورتي كه حيات به معناي واقعي‌، فوق خودخواهي و خودمحوري است، زيرا حيات واقعي كه در يك فرد به جريان مي‌افتد، با حيات ديگران نيز مشترك است‌، و اساسي‌ترين مختصّ حيات‌، تعديل و تصعيدِ خودمحوري به سود انسان‌محوري است كه رو به كمال دارد. همان‌گونه كه ملاحظه مي‌شود، اشتراك با حيات ديگران و لزوم‌ِ تعديل و تصعيد، با لذّت‌جويي سازگار نمي‌باشد».
آن انساني كه هنوز آن‌چه را كه به خود نمي‌پسندد، بر ديگران مي‌پسندد و هنوز آن‌چه را كه به خود مي‌پسندد، بر ديگران نمي‌پسندد، از عرفان الهي هيچ بهره‌اي نخواهد برد. آن كس كه هنوز نمي‌داند توقّع نتيجه بدون كار، بزرگ‌ترين عامل تباهي‌ِ اخلاقي‌ِ انساني است و هنوز طعم نظم را در كار نچشيده است‌، از عرفان به جز حالات لذايذ رواني‌ِ زودگذر نصيبي نخواهد داشت‌. تا يك انسان از صفات نيكوي خيرخواهي‌، خيرانديشي‌، صبر، شكيبايي و ظرفيت در برابر رويدادهاي سخت و هنگام روي‌آوردن امتيازات برخوردار نباشد، از گرديدن عرفاني واقعاً محروم خواهد ماند. از يك جهت مي‌توان گفت چون عرفان اسلامي عبارت است از: تخلّق به اخلاق الله‌، لذا توقع اين مقام عالي بدون تخلّق به اخلاق فاضله كه مقدمه لازم آن است‌، امكان‌پذير نيست.

منبع: مجله آنلاين صبوی صفا

http://mokatebe.com/loginsabo.aspx

حميد داودآبادی

اولين تجربه مرگ و زندگی ...

17 سالم نمی شد. شايد مثل تو.
14 ارديبهشت 1361 در ايستگاه حسينيه، جاده اهواز حدود 50 کيلومتر مانده به خرمشهر.
وقتی به داخل سنگرهای عراقی که شب قبل در نبردی سخت، فتح کرده بوديم رفتم، چشمم که به فرش و وسايل خانه هموطنان خرمشهری ام افتاد که عراقی ها در سنگرشان جمع کرده بودند، خونم به جوش آمد. رگ غيرتم بدجوری تحريک شد.
ساعتی بعد، متجاوزين بعثی که هنوز اميد داشتند خاک ميهن ما را زير چکمه های کثيفشان لگد مال کنند، به ما حمله کردند.
17 سالم نمی شد. آزارم به مورچه هم نمی رسيد. شديدترين کاری که تا آن زمان کرده بودم، سگی را که در کوچه مان دنبالم کرده بود، با سنگ زدم تا فرار کند و من به نانوايی بروم.

من نخواستم، خودش خواست. اصلا خودش آمد. وحشی و مغرور. متکبر و متجاوز.
کرور کرور آدم بود که به طرف ما حمله می کردند. دشت پر بود از عراقی. ديگر نمی شد سکوت کرد. خيلی داشتند نزديک می شدند.
يک کماندوی عراقی که لباس پلنگی تنش بود، به صورت زيگزاگ می دويد طرف من. تا اون روز فقط توی فيلم های سينمايی همچين چيزايی ديده بودم.
اما، اين جا ديگر فيلم نبود.
می ترسيدم. دستم می لرزيد. نه از ترس، از اين که بايد اولين تجربه مهم زندگی ام را به انجام می رساندم.
صورتش به سياهی می زد. سبيلو بود. سبيلی کلفت. چشمانی خشن داشت و نگاهی ترسناک. همين طور می دويد طرف من.

درنگ جايز نبود ...
بسم الله را گفتم و ...
انگشت سبابه ام را آرام روی ماشه کلاشينکف قرار دادم و ...
شکاف رو به رو، ميزان با مگسک ... زير هدف مقابل و ...
تق ... تق ...
دو تا تير بيشتر نزدم.
يکی توی صورتش، يکی توی سينه اش.
با همان سرعت که به طرفم می دويد، با صورت نقش بر زمين شد.
خوشحال شدم.
نه! خوشحال نشدم. دلم خنک شد که يکی از دشمنان وحشی را کشته ام، ولی از مرگ او خوشحال نشدم.
همان جا افتاد روی زمين. ديگر زيگزاگ نمی دويد. هيچ تکانی نخورد.
نگاهی به بدن بی حرکتش انداختم. يادم آمد.

عادت داشتم، اگر در خيابان يا تصادفی، مرده می ديدم، همين کار را می کردم.
نفس عميقی کشيدم و ...
بسم الله الرحمن الرحيم ... الحمدلله رب العالمين ...
شروع کردم به خواندن فاتحه.
آره برای همان که خودم کشته بودمش!
آمده بود دين و کشورم را اشغال کند؛ چه بايد می کردم.
فاتحه را که خواندم، نگاهی به آسمان انداختم و با خود گفتم:
- خدايا ... من وظيفه خودم رو انجام دادم ... تو لطف و کرمت خيلی زياده ... تو ارحم الراحمينی ... شايد اون بيچاره جاهل بوده و نفهم ... تو به بزرگيت اون رو ببخش.
اون روز خيلی فاتحه خوندم!

همگی مشروطيم

زنگ اول : توحيد

   دومين زنگ ؛ نبوت و معاد

      سومين زنگ ؛ - چه باشی و چه نباشی - عدل است

         و امامت گرچه ،

            آخرين زنگ حيات بشری است

و معلم ؛ غايب

   تا نيايد و نپرسد که ؛ چه کرديد؟

                                         در آن وقت که غايب بودم

همگی مشروطيم.

 

 

سيد مهدی شجاعی

شک نکنيد

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

چون برخی از رفقا درباره اول شدن مصطفی در مسابقه روز مبعث، تشکيک کردند و باعث شدند امر بر هواداران مشتبه شود؛ لذا اين عکس را افشا می کنيم! البته در صورت اصرار بيشتر بر موضع اختلاف برانگيز، فيلم فوتو فنيش خط پايان را هم ارائه خواهيم کرد. اما مشخص است که اگر گوش شنوايي باشد که خود را به نشنيدن زده باشد يا چشمان بسته بيداری که خود را به خفتن زده باشد، فقط خدا می تواند هدايتش کند!!!

والسلام،

 

جشن مبعث در روما پارک

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام

امروز يکشنبه، تعدادی از خانواده های ايرانی در برنامه تفريحی جشن مبعث در روما پارک بريزبن شرکت کردند. اينهم چند عکس منتخب از همان برنامه:


جاسمين، مصطفی، ياسمين و هادی، آماده شروع مسابقه:


مصطفی که اول شد و ياسمين که دوم شد.


مصطفی پس از مسابقه!


مجتبی و ريحانه، در حال تشويق شرکت کنندگان مسابقه (:


بدون شرح،

خدانگهدار

خدايا مرا آن ده که آن به

بسم الله الرحمن الرحيم

رفقا سلام،

وجود مقدس حضرت امير المؤمنين علی (ع) واقعاً ممتاز بود. او که تقريباً تمام افتخارات قبل و بعد از ظهور اسلام را در زمان حيات طيبه اش داشت. يکتا مولود کعبه خداوند متعال است، حافظ تماميت اسلام  و جان مطهر پيغمبر اکرم (ص) در ليله المبيت است، در منتهای شجاعت هنگام مقابله با عمر ابن عبدود عرب، مظهر خلوص نيت است. آن تبلور غيرت که تمام سرمايه اش، خانواده اش و حبيبه خدا (س)  را به محضر معامله الهی آورد و بخاطر حفظ و بقای اسلام، ۲۳ سال سکوت می کند. آوخ، اگر چاه های مدينه زبان داشتند، چه ناگفته هايي از درد دلهايش داشتند. اولين شهيد محراب مسجد و رستگار ماه رستگاری است. اما چه دردی از اين جهلمان بالاتر که بر منبر حاکميت (در آن ۵ سال طلايي که اميد به تجربه مجددش در رجعت، رؤيای شيرين بعد از فريضه صبح آدينه هايمان است) با مردمانش سخن بگويد که : از من بپرسيد قبل از اينکه مرا از دست بدهيد(سلونی قبل ان تفقدونی) و سؤالمان که تعداد رشته های موی صورتمان چندتاست؟ از اويي که راههای آسمان را بهتر از زمين می شناسد.

وا اسفا دعايش مستجاب شد که : خدايا از اين مردمان، پيروان بهتری نصيبم کن و از من، امير بدتری نصيب آنها.

نمی دانم، من گيجم. چرا از او جلوتر و عقب تريم. مگر، خودش اين قبا را دوخت؟ ما که اين مسؤليت سنگين را به گردنش نهاديم. حالا اما ...

می دانم در زمان غيبت معصوم که دستمان از پرتو مستقيم هدايت کوتاه است، پشتيبان ولايت بودن مردم، دقيقاً همين دو رکن ولايت و مردم، ضامن عدم آسيب ديدن مملکتمان است. چرا که شرط لازم تحقق ولايت، عدالت است و شرط کافی تحقق آن مردمند.  متأسفم که چشم بعضی هايمان، نفوذ و رخنه دشمنان اسلام ناب را نمی بيند.

باب و بها و زيون.

والسلام

اعطنی بمسئلتی اياک

بسم الله الرحمن الرحيم

هلال ماه رجب هم رو به افول است و کمتر از دو ماه ديگر اگر عمری باقی باشد و توفيقی، شهر الله الاعظم و ضيافت الهی را ميهمان خواهيم بود. اتفاقاتی که اخيراً در کشورم رخ داد، با توجه به مشاهده بازتابهای خارجی اش، افق آينده را بيش از پيش حساس  کرده است، هرچند مطالعه و بررسی اسناد تاريخ معاصر؛ نشاندهنده فراز و نشيب های متعددی بوده است. پيروزی انقلاب اسلامی 22/11/57، تحميل جنگ نابرابر 31/6/59، تغيير روش ابراز مخالفت و شروع فاز درگيری مسلحانه توسط گروه های جداطلب 30/3/60، تقرير تعبير خيانت دوستان و آرزوی مرگ کردن امام(ره) 6/1/68، ارتحال معمار بزرگ انقلاب در شامگاه 13/3/68 و انتخاب رهبری با اکثريت قاطع مجلس خبرگان در 14/3/68 ، واقعه اسف بار کوی دانشگاه 18/4/78، نقش خواص  در هدايت و جهت دهی عوام و بالاخره وقايع خرداد 88 همگی امتحانهای الهی بودند که در پايان آنها، برخی از ما قبول و برخی ديگر مردود شديم. شک ندارم حتماً انجام اشتباهاتی از خودمان به اين مسائل دامن زده است. اما اميدوارم اين سرنوشت دنيای امروزمان  به فردای ايده آل پيوند بخورد. همگی کم و بيش، شنيده و خوانده ايم که از نشانه های دوره آخر الزمان به تعبير امروزيها، مبهم شدن فضای اجتماعی است. طوريکه، آنقدر باطل شبيه حق می شود که تشخيص حق بسيار مشکل می شود. در اين دوره، مؤمنين واقعی نه به لحاظ کمی که با توجه به پتانسيلهای کيفی، آنقدر شاخص می شوند که کوهها را جابجا می کنند. شايد همين خواصند که در زمره ياران حضرتند و بعد از استقرار حکومت عدل الهی، کارگزاران آن خواهند شد و باعث رشد و بالندگی بشريت تحت زعامت معصوم چهاردهم می شوند. اما واقعاً در اين مرحله فعلی چه بايد کرد؟ اگر برای خود مسؤليت قائل هستيم، تکليف ما در حال حاضر چيست؟

 دوستان، در صورت تمايل نظرات خود را بيان بفرمايند.

 

  

حجاب

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 سلام،

اين لينک ديدنيست. يک ويدئو کليپ از سامی يوسف درباره حجاب است. متن آن را هم ذيل آوردم.

http://www.youtube.com/watch?v=5aTsQL42-cg

 “What goes through your mind
As you sit there looking at me
Well I can tell from your looks
That you think I’m so oppressed
But I don’t need for you to liberate me
My head is not bare
And you can’t see my covered hair
So you Sit there and you Stare
And you judge me with your glare
You’re sure I’m in despair
But are you not aware
Under this scarf that I wear
I have feelings, and I do care…”
So don’t you see
That I’m truly free
This piece of scarf on me
I wear so proudly
To preserve my dignity...
My modesty
My integrity
So don’t judge me
Open your eyes and see...

 “why can’t you just accept me”

“she say”
“Why can’t I just be me”

“she says”

  “Time and time again , You speak of democracy
Yet you rob me of my liberty and All I wont is equality
Why can’t you just let me be free
For you I sing this song
My sister, may you always be strong
From you I’ve learnt so much
How you suffer so much
Yet you forgive those who laugh at you
You walk with no fear
Through the insults you hear
Your wish so Sincere
That they’d understand you
But before you walk away
It’s time you turn and say
But don’t you see
That I’m truly free
this piece of scarf on me
I wear so proudly, to preserve my dignity
my modesty
my integrity
so let me be free

“She says with a smile”

“I’m the one who’s free “

خدا نگهدار

قصه های خوب برای بچه های خوب

بسم الله الرحمن الرحيم

مهدي آذريزدي نويسنده پيشکسوت ادبيات کودک صبح پنج‌شنبه 18 تير ماه درگذشت. به گزارش مهر، وي مدتها بود از عفونت ريه رنج مي برد و در سن 87 سالگي در بيمارستان آتيه‌ تهران درگذشت.
پيکر اين نويسنده فقيد ساعت 9 صبح روز شنبه 20 تيرماه از مقابل خبرگزاري قرآني ايران (ايکنا) به سمت قطعه‌ هنرمندان بهشت زهرا (س) تشييع خواهد شد.
مجموعه «قصه‌هاي خوب براي بچه‌هاي خوب» از مشهورترين آثار آذر يزدي بود که وي در آنها به بازنويسي قصه هاي کهن براي کودکان پرداخته بود.

اميدوارم، خداوند متعال  او و شهيد شهبازی، که من را با او آشنا کرد، قرين رحمت خاصه خود گرداند.

Tissue engineering

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

نمی دانم دوری ام از ايران در اين روزها، ناشی از لطف خدا بوده يا بی توفيقی من از اينکه در هوای ايران نفس بکشم. اما سنگينی اين بار گران را روی سينه ام حس می کنم و نه آرامش خيالی که بی قراری هجرانم را قرار دهد. هر ساعت و دقيقه، خودم را به درس و خانواده و اينترنت مشغول می کنم، اما پس ذهن و دلم نگران ايرانم. کاش اطمينان الهی داشتم  که شهد چنين اطمينانی را هيچ شرنگی (حتی مرگ که سرنوشت حتمی همه ماست و يکبار اتفاق می افتد) از بين نخواهد برد. 

بگذريم، وقتی کاری از دستت بر نمی آيد، غوطه ور شدن در درس هم عالمی دارد. اين مقاله که در ذيل خلاصه کردم، مهندسی بافت را بطور اجمالی توضيح می دهد. می دانيم که سلول بنيادی يا stem cell واجد دو توانايي استثنايي است. اول؛ قابليت تکثير مثل اکثر مابقی سلولهای انسانی و دوم؛ قابليت افتراق به انواع سلولهای ديگر. البته در قابليت افتراق يا تبديل شدن به سلولهای ديگر، stem cell مراتبی دارد که اشاره خواهم کرد. سلول بنيادی به دو نوع کلی تقسيم می شود: اول؛ سلول بنيادی جنينی يا embryonic stem cells که از سلول لقاح يافته از اسپرم و تخمک در کمتر از ۱۴ روز اول حيات استخراج شده و به طريقه کلونينگ، تکثير با برنامه ريزی شده و در بانک های بخصوصی ذخيره شده است. اين سلول بنيادی قويترين نوع سلول است، چون می توان با برنامه ريزی، تمام انواع ديگر سلولها؛ حتی سلول عصبی که بعد از تولد خاصيت تکثير را از دست می دهد؛ را مجدداً خلق کرد. واقعاً شگفت انگيز است. البته به دليل ملاحظات اخلاقی بسيار، دامنه استفاده از اين نوع سلول بنيادی بسيار محدود است. ملاحظات اخلاقی مثل لزوم از بين بردن آن سلول لقاح يافته بعد از استخراج سلول بنيادی آن که در واقع نوعی قتل نفس است. يا خلق کردن چيمرا Chimera که از تلقيح سلول بنيادی انسانی در بافت حيوانی برای مطالعات پزشکی يا استخراج داروی خاصی مثل انسولين برای بيماران ديابتيک، بوجود می آيد. بدليل همين ملاحظات اخلاقی، استفاده از اين سلولها تحت قوانين نظارتی شديد است. مثلاً دولت آمريکا در طول ۸ سال رياست جمهوری آقای بوش، اجازه هزينه کرد بودجه های فدرال را در اين نوع تحقيقات نمی داد. البته از ارديبهشت امسال آقای اوباما اين اجازه را صادر کرد.

نوع دوم سلول بنيادی،  بالغ يا mesenchymal stem cells است. اين سلولها از مغز استخوان يا خون بند ناف نوزاد تازه متولد شده، استخراج می شوند. از نظر قدرت، آنها قابليت تبديل به سلول عضله، خون، استخوان، غضروف، کبد، سلولهای بتا پانکراس که انسولين ترشح می کنند و سلول عصبی را دارند. البته تبديل به سلول عصبی در مراحل تحقيقات آزمايشگاهی است. اين سلولها، ملاحظات اخلاقی قبلی را ندارند و طبيعتاً بيشتر در تحقيقات، مورد استفاده هستند. پروژه من هم يکی از کاربردهای همين نوع سلول است. يک خاصيت ديگر اين نوع درس خواندن من، علاقمند شدن به روزنامه نگاری علمی يا  Scientific journalism است که البته اينجا يک رشته دانشگاهی است.

Suitable sources for tissue engineering are embryonic stem cells (ES) and mesenchymal stem cells can derive from bone marrow (BM-MSCs) or umbilical cord (UC-MSCs) that are used to produce scaffold. This can fill tissue gap and provide cell structural support and deliver growth factors or drugs. There are two main strategies in tissue engineering. First, scaffold is used as a cell support to seed in vitro. Second, it used as a growth factor or drug delivery device to lead implantation cells and form a tissue. Because, different cell types react to different materials, the source of cells is another important choice for scaffolds. So, it is needed a highly cross match between a cell type and scaffold

The first choice as a source of cells for tissue engineering came from primary cells taken from the patient. But this strategy has some limitations such as invasive methodology of collection and diseased state of them, so scientists lead to use stem cells. ES cells with pluripotent nature that allows producing different type of cells are used from stem cell banking or by the use of therapeutic cloning. This method can produce long culture periods and large amounts of cells but requires a program to produce a specific cell and prohibit other unwanted cell’s growth. The next source of stem cells is BM-MSCs. A marrow is a complex mixture of cells that can be extracted for osteogenic lineage usage. The last source of stem cells is UC-MSCs with an ability to differentiate into adipocytes, osteoblasts, hepatocytes and neuronal like cells. This can extracted from umbilical cord during births

The production of scaffold structure is another main choice in tissue engineering. It can produced from biodegradable polymers such as poly lactic acid (PLA) and poly lactic co glycolic acid (PLGA), high pressure co2, foamed scaffolds, injectable scaffolds, novel custom scaffolds and using growth factors and plasma polymerization deposition. Injectable materials means a scaffold developed for orthopaedic use that is called ‘injectabone’. This means a novel biodegradable scaffold that can be injected into a bone trauma location. Another usage of scaffold is a support for cell growth or a vehicle for drug delivery. For example, vascular endothelial growth factor (VEGF) has been incorporated into PLA scaffolds to provide a controlled release of angiogenic signals from a scaffold. It was demonstrated that the VEGF retained its angiogenic properties and encourages vascularisation of the PLA scaffold. Another example of growth factor incorporation is to integrate DNA plasmids encoding a gene and mammalian promoter onto the polymer to produce their own growth factors. Supercritical co2 is the next source to produce scaffolds. This is a phase between liquid and gas that is able to penetrate many polymers and plasticization them. Scaffolds also have been produced via custom three- dimensional (3D) printing for individual purposes. The last method is plasma modification of scaffold surfaces that adherence properties of cells are changeable. This allows some manipulation for guiding cells to specific location. Finally, it is hoped that by combining stem cell technologies with materials able to deliver combinations of growth factors we may be able to treat conditions requiring reconstructive surgery or organ replacement

References:

 

HOWARD, D., BUTTERY, L. D., SHAKESHEFF, K. M. & ROBERTS, S. J. (2008) tissue engineering: strategies, stem cells and scaffolds.  Journal of Anatomy, 213, 66-72

 

اين دو عکس هم برای رفع کسالت

از اطاله کلام پوزش می خواهم . خدانگهدار

 

 

ذکر علی عباده

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

يکشنبه شب، شب ميلاد يکتا مولود کعبه، امير المؤمنين علی عليه السلام، جمعی از دوستداران آل الله الاعظم گرد هم آمدند و ضمن تدارک برنامه ای، در شادی اهل بيت (س) سهيم شدند. 

آماده سازی سالن قبل از برنامه؛ مجتبی، دانيل، داداشش و بقيه در حال کمک کردن!

يک نما از شروع برنامه با اجرای آقای دکتر سيد عيسی تقوی،

در حين تلاوت قرآن کريم ابتدای برنامه، مجتبی سيستم صوت و تصوير را چک می کند!

آقا پراژ مقاله جالبی به زبان فارسی خواند که قول داد برايم ايميل کند تا به اسم خودش در وبلاگ بگذارم.

نازلی خانم هم مقاله ای انگليسی خيلی خوبی خواند. او هم قرار است برايم اصل فايل مقاله را بفرستد.

و اين هم مولودی آ سيد سعيد،

در انتهای برنامه و قبل از شام هم مسابقه ماست خوری بچه ها بود که مصطفی يه ساعت مچی برای باباش برنده شد!

اين عکس مربوط به  چند روز قبله و تمرين آمادگی جسمانی مجتبی!

اينم همين طور. ياسمين و مصطفی مشغول مسابقه شنای باستانی، محمد مهدی و محمد حسين؛ دوقلوهای اصفهانی هم مشغول گرم کردن برای مسابقه بعدی!

راستی شبهای اينجا، هوا بس ناجوانمردانه سرد است. بندگان خدا فقط از زمستان، برفش را ندارند. باد و سوز شبها، يادآور زمستان های سرد همدانه.

دعايمان کنيد لطفاً. ممنون و خدانگهدار

 

 

ايرانی موفق2

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

جمعه شب، جلسه سخنرانی توسط يک گروه ديگر ايرانی ها ترتيب داده شده بود و از آقای دکتر هاشم رجب زاده دعوت کرده بودند. مجری برنامه وی را اينگونه معرفی کرد: نامبرده، دارای دکترای تاريخ از دانشگاه تهران، ۲۷ سال سابقه تدريس در ژاپن، استاد تمام و رئيس کرسی ايران شناسی دانشگاه اوساکا ژاپن بوده است. در حال حاضر هم بازنشسته  و محقق همان دانشگاهست. حوزه کاری وی هم ادب و فرهنگ ژاپنی و مشترکات آن با فرهنگ ايرانی و تأثيرات متقابل اين دو فرهنگ با همديگرست. وی در ارديبهشت امسال هم جايزه گنجينه طلايي، ارزشمندترين مدال به افراد غير ژاپنی، به خاطر خدماتش را از دست امپراطور ژاپن دريافت کرده است.

چکيده صحبتهايش از اين قرار است:

* اولين سفرنامه ايرانی به ژاپن را مهدی قلی خان هدايت در ۸۰۰ سال پيش نوشته است.

* در سال ۱۸۵۴ يک کشنی آمريکايي به فرماندهی کاپيتان پری در سواحل ژاپن پهلو گرفت و ضمن دادن اولتيماتوم، مجبورشان کرد که با آمريکايي ها قرارداد بازرگانی امضا کنند. آمريکاييها حتی در قراردادشان، حق کاپيتولاسيون هم گذاشتند که خيلی ژاپنيها را آزار می داد. اما چون ژاپنيها سلاح گرم نداشتند، ارتش سامورايي ژاپنی، پس از بحث فراوان اين قرارداد را قبول و امضاء کرد.

* سال ۱۸۶۸ ميلادی با روی کار آمدن امپراطور ميجی در ژاپن، قدرت از شوگون ها(سپهسالارها) به امپراطور واگذار شد. تا قبل از آن تاريخ، امپراطوری يک مقام تشريفاتی بود که در کيوتو مستقر بود و قدرت سياسی کشور دست شوگون ها در توکيو بود. اما با فوت امپراطور که همزمان با فوت شوگون همزمانش بود، امپراطور جوان بعدی که با کياست هم بود توانست شوگون جانشين جوان بعدی را هم با خود و برای اصلاحات کشور همراه کند. وی در طول ۱۳ سال با کمک نيروهای جوان و خوشفکر و با استفاده از تجربيات ديگر کشورها، بنای ژاپن مدرن را نهاد. در دو جنگ مهم، دو قدرت آن زمان، روسيه و چين را شکست داد. در ادامه آنها حتی توانستند آمريکاييها را وادار به عقد قرارداد جديد کنند و کاپيتولاسيون را لغو کردند.

* سال ۱۸۸۰ يک هيئت عاليرتبه ژاپنی برای انعقاد قرارداد، به دربار ناصرالدين شاه رسيد. سفرنامه دونفر اصلی اين هيئت که اخيراً توسط دکتر رجب زاده به فارسی ترجمه شده، گويای فساد اداری دربار و عدم کياست ملک داری آنها و در عوض نجابت ملت ايرانی بوده است. آنها حتی پيشنهاد هم کرده اند که راه حل برون رفت از اين مشکل، تغيير رفتار و نگرش دولتمردان است.

* بعد از قضيه ملی شدن نفت ايران و اقدام کميسيون سه نفره ايرانی و خلع يد از انگليسيها در چپاول نفت ايران، انگيسيها به مجامع بين المللی شکايت کردند که بر اساس قرارداد امضاء شده ميان رضاشاه و آنها، امتياز نفت ايران تا ۶۰ سال مال آنهاست. لذا اعمال مالکيت دولت مرحوم مصدق بر نفت، مصداق دزدی است. بر همين اساس آنها با حکم دادگاه بين المللی، يک نفتکش ايتاليايي را در سواحل عدن همراه نفت دزدی! توقيف کردند. در همين زمانها، ژاپنيها توانستند با پيگيری حقوقی به همراه دولت ايران و فقط با يک نفتکش ۴۰۰ هزارتنی، طی ۵ بار رفت و آمد، يک قرارداد ۲ ميليون بشکه ای را با دولت ايران عملی کنند و اولين خريدار خارجی نفت ايران شدند. اسناد پيگيری های حقوقی اين شرکت ژاپنی هم توسط دکتر هاشم زاده گردآوری و زير چاپ ترجمه است.

* راز موفقيت ژاپنی ها در درجه اول، عمل گرايي و بها دادن به نيروهای جوان خوشفکر همراه پختگی در تصميم گيريهای استراتژيک بود. مثلاً قبل از جنگ با روس، آنها يک افسر را برای بررسی سرزمينی به سيبری فرستادند. او تمام سيبری را با اسب تا سواحل اروپا طی کرد و در برگشت از ايران هم دو نوبت بازديد کرد. بار اول درخواست کرد از نحوه آموزش سربازان در پادگانها بازديد کند که گفته شد، سربازان به مرخصی تابستانی رفتند و ۳ ماه ديگر می آيند. او به آسيای ميانه رفت و دوباره بعد از ۳ ماه به ايران بازگشت و پادگانها را ديد. شرح تمام سفرش را هم تحويل دولت متبوع خود داد که اين سفرنامه که شرح مشاهداتش است هم توسط دکتر رجب زاده ترجمه شده است. غرض روحيه عمل گرايي آنهاست که اين افسر جوان برای اخذ يک نتيجه خوب برای کشورش، رنج اين سفر را به خود خريده است.

* راز موفقيت ژاپنی ها در درجه دوم، روحيه اطاعت پذيری آنهاست. مثلاً با توجه به مشکل کمی سرزمينی، آنها برای دفن مردگان مشکل داشتند. از يک روز خاص و براساس فرمان امپراطور، کليه اجساد سورانده و باقيمانده آن در يک کوزه تحويل خانواده متوفی می شود. از آن روز به بعد تا الان، فقط پيکر امپراطور در ژاپن به خاک سپرده می شود. کسی هم معترض نيست. دکتر اشاره کرد: الان هم تا قبل از اخذ يک تصميم، کليه مراحل تصميم سازی شامل بررسی تجربيات مشابه، بارش افکار و... انجام می شود. اما پس از اخذ تصميم نهايي، همه به آن گردن می نهند ، سمعاً و طاعـۀ آن را انجام می دهند.

* آنها سعی کرده اند، در عين انعطاف پذيری، آداب و سنن خود را نيز حفظ کنند. مثلاً هنوز زمستانها کرسی دارند يا دختران در بيست سالگی، فوريه هر سال، حوالی نوروز ايرانيان، جشن بالغ شدن ميگيرند و کيمونو می پوشند. البته چون در زندگی امروزی و سوار و پياده شدن در ترن و اتوبوس زياد دارند، در محيط کار، کيمونو نمی پوشند. آنها به ايرانيها هم علاقمندند و حتی گروهی در ژاپن هستند که نوادگان يک تيره از سامانيان هستند که به آنجا کوچ کرده اند. يا مثلاً بلندترين ساختمان چوبی دنيا که از چند صد سال پيش محل نگهداری هدايای ديگر کشورها به امپراطور بوده است،  در ژاپن است که براساس اسناد و نقل قول خود ژاپنيها، معماران آن ايرانی بوده اند.

جمعه گذشته، جشن هشتادمين سال روابط نوين ديپلماتيک ايران و ژاپن، در ژاپن برگزار شد و مردادماه امسال هم اين جشن با همکاری وزارت خارجه ايران، توسط سفارت ژاپن در تهران برگزار می شود.

در مجموع سخنرانی خوبی بود و اميدوارم خيلی اشتباه در برداشت و نقل قول نکرده باشم. راستی اين دبيرکل جديد آژانس بين المللی اتمی که به جای آقای البرادعی آمده، هم ژاپنی است و در اولين موضع گيری، نسبتاً مناسب هم درباره پرونده ايران صحبت کرده است. البته اميدوارم خوش خيالی من نباشد.

از اطاله کلام پوزش می خواهم.

خدانگهدار

 

مطلب جالب و فوق العاده مهم

باسمه تعالی

سلام

بدون هرگونه مزاحمت اضافی، توجه شما را جلب می کنم به سخنرانی اخير حضرت آقای جوادی آملی :

"بنابراين ما سه تا اختلاف داريم، يك اختلاف محمود و ممدوح و مقدس كه اختلاف نظريه‌پردازها و ناقدان آن نظريه هستند. يك كسي كتابي نوشته يا كارگرداني كرده، يك عده نقد دارند. اين كار خوبي است تا روشن بشود. يك سلسله اختلافات هم اختلافات سياسي، اجتماعي است كه با گله شروع مي‌شود، با قهر ختم مي‌شود، اين با تفاهم و گفت‌و‌گو كاملاً حل است. يك سلسله اختلاف‌ها هم در اثر بدرفتاري و عذاب الهي است. آن اختلاف‌هاي علمي را از مجراي علمي بايد حل كرد. آن اختلاف‌هاي اجتماعي را از راه عاطفه بايد حل كرد. اين اختلاف تقدير را با ناله و ضجه و اصلاح بين خود و خدا كه كجا ما بدراهه رفتيم،‌ بيراهه رفتيم،‌ راه كسي را بستيم،‌ راه خودمان را نرفتيم و خودمان را اصلاح كنيم."

لطفاْ برای خواندن کل مطلب هم به اين لينک برويد.   http://alef.ir/1388/content/view/48174

خدمت دوستان اين نکته را عرض می کنم که ضمن تفکيک بين معترضان واقعی و آشوبگران، اگر در حال حاضر دنبال علنی کردن کشف ارتباط اغتشاش های اخير با سرچشمه های داخلی آن باشيد، بنظرم، بازهم اشتباه است. اگرچه مطالبه هزينه های تحميل شده درست است ولی توجه به متغير زمان و مکان هم يک نکته درست ديگر است.

ايران و ايرانی در پناه حق تعالی پاينده باد.

سلام و سلامتی

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

رفقا امشب اندازه سه تا مطلب، بيشتر ازتون وقت نمی گيرم و از دوستانی هم که کامنت می گذارند باز هم ممنونم.

اول؛ حلول ماه رجب به تمام مخاطبين اين الرجبيون که يادآور مناجات يا من ارجوه لکل خير در پس هر فريضه است، ليلة الرغائب و ايام اعتکاف دارد، ماه امير المؤمنين علی (ع) است، مولود امام باقر و امام جواد (ع) است و يادآور بعثت ختم رسل (ص) است را تبريک می گويم. همه محتاج دعاييم، پس همديگر را ياد و برای سربلندی ايران و ايرانی و آندسته از خدمتگذاران بی ريا، دعا کنيم . اين ترانه که آقای اصفهانی و قبل از وی هم ديگران، آن را خوانده اند به شما تقديم می کنم. داستان شاعر آن هم خواندنيست که علاقمندان را به منبع آن ارجاع می دهم.  http://w3blog.net/

بيا که بريم به مزار ملا محمد جان  *** سير گل لاله زار ملا محمد جان

سر کوی بلند فرياد کردم *** علی شير خدا را ياد کردم

علی شير خدا يا شاه مردان *** دل ناشاد ما را شاد گردان

علی شير خدا دردم دوا کن *** مناجات مرا پيش خدا کن

چراغ آسمون نذر دل تو  *** بهر جا عاشق است دردش دواکن

نظرگاه گر روم با هم نگارا  *** بگيرم دامن شير خدا را

بگريم تا خدا رحمش بيايد *** نهيم بر چشم خود قفل طلا را

بيا که بريم به مزار ملا محمد جان *** سير گل لاله زار ملا محمد جان

دوم؛ امروز مدرسه نانه که اواخر ترم دومشان هم هست، والدين بچه ها را در کلاس درس بچه ها دعوت کرده بودند و بچه ها هم هرکدام به فراخور، مطلبی را پرزنتيشن، همون سخنرانی، خودمون کردند. نکته جالب اين بود که بچه ها را از همين کودکی، متکی به نفس بار می آورند. ديگر اينکه فرصتی شد مدرسه را دقيقتر ديدم. جالبه يه بنای يادبود داخل حياط ديدم که يادآور حماسه ايثارگری سربازان در راه وطن بود و اين جملات رويش نوشته شده بود. يادم افتاد، اين قضيه تدفين شهدای زنده جاويد دين و کيان در دانشگاهها و عکس العمل برخی از ماها را.  

 

 

سوم؛ از ميان نامه های رسيده يکی را هم اميرخان فرستاده که از آقا مجيد گرفته و اون نامه ای منسوب به آيت‌الله حائري شيرازي خطاب به نايب امام زمان (ع) است. اميدوارم، چشم و دل شما را هم روشن کنه.

بسم‌الله الرحمن الرحيم 

محضر مبارك رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيت‌الله خامنه‌اي مدظله العالي / سلام‌عليكم بما صبرتم

 خطبه اين هفته شما در تعقيب حضور 85 درصد مردم در جمعه گذشته با آن آزادي مطلق و بالاتر از آن، آگاهي بي‌سابقه، نشان از عبور امت با امام خود از مرحله‌اي و كلاسي به كلاس بالاتر است. يادتان هست در روز قبول قطعنامه كه به دعوت شما در دفتر شما حاضر شديم و هركس براي ثبت در تاريخ، مطلبي گفت. عرض كردم اين امتحان، اطاعت امت از امامت در چهره حسني است و بعد از پيروزي امت در 8 سال دفاع مقدس به عنوان اطاعت امت از امامت در چهره حسيني است. 
قبل از آن در روز عزل بني‌صدر در صحبت 3 دقيقه‌اي كه مرحوم رجايي آن را بين هيات دولت توزيع كرده بود، گفته شد؛ ‌امت به تبعيت از امام در حال حركت است. هركس حركت نكند، جا مي‌ماند و امت وقتي به او نرسيده و مي‌خواهد به او برسد، او را روي دست بلند مي‌كند و روي سر مي‌گذارد. وقتي به او رسيد، نگاهش از وي برمي‌گردد، وقتي از آن گذشت، وي را پشت سر مي‌اندازد و اين امت در گذشته كساني را روي سر گذاشته و بعد از عبور از آنها، آنها را زير پا نهاده است. در آينده هم كساني را روزي روي سر و زماني زير پا مي‌گذارند و از بي‌وفايي امت نيست؛ نتيجه حركت كردن امت و تعلق و وابستگي شخصيت‌هاست. در روز شهادت شهيد رجايي كه با وي هفتگي كلاس داشتم، گفتم عبور از هر مرحله مثل وضع حمل است و شيرازي‌هاي ما اين حالت درد كشيدن را كه مي‌بينند، مي‌گويند (خدا بدتري بدهد) خدايش رحمت كند، يكه‌اي خورد؛ اما خود را جمع كرد. نمي‌دانم چه چيزي به يادش آمده بود.

 آهني كه بايد از آن شمشيري ساخته شود، زير ضربات پتك مرتبا از آن ريزش مي‌كند و از ماده آن كاسته مي‌شود؛ اما صورت به رسالت و غايت كامل خود نزديك مي‌شود با هر ريزشي، برندگي و با هر ضربه‌اي، صلابت آن بيشتر مي‌شود و با هر سفري بين آب و آتش آبديده‌تر مي‌شود. امام در عبور از قائم‌مقام خود روز سختي را مي‌گذراند و مي‌گويد كه من با كسي عقد اخوت نبستم. محرمانه اشك ريخت؛ اما دستش نلرزيد. روز عبور امت از بستگان و دلبستگي‌هاست. آيت‌الله خزعلي عمل آيت‌الله گيلاني را تكرار مي‌كند. مگر نه اين است كه به سمت آن موعود مي‌رويم، پس بايد از نهر طالوت بگذريم. فمن شرب منه فليس مني و من لم يطعمه فانه مني. تعلق به خود و آبروي خود و بستگان، نوعي شرب از نهر طالوت است. امام فرمود اگر احمد كاري كند كه مستوجب حكم باشد، اجرا مي‌كنم و سر من ناراحت نمي‌شود. شما براي حفظ عزت خود كاري نكردي. يادتان هست قبل از رحلت امام به يك ماه كمتر و يا بيشتر به شما عرض كردم رياست‌جمهوري تمام مي‌شود، شما بعد از آن چه خواهيد كرد، گفتيد حوزه مي‌روم، مگر اين كه امام نهي‌ام كند. من بعد از رياست‌جمهوري اگر امام به من بگويد مسوول عقيدتي سياسي ژاندارمري يكي از روستاهاي سيستان و بلوچستان شوم، ترديد نمي‌كنم. شما رهبري را نخواسته‌ايد، رهبري شما را خواست. رسول خدا به عمويش فرمود: يا عم ان الاماره ان طلبتها وكلت اليها و ان طلبتك اعنت اليها.

 
از ياد نمي‌برم روز راي‌‌گيري براي رهبري را كه وقتي از شما نام برده شد، ناراحت‌تر از هميشه بدون اجازه پشت تريبون رفتيد و اعتراض كرديد و شوراي نگهبان به شما گفت چرا جلوي اجراي قانون را مي‌گيريد و شما برگشتيد و به جاي خود نشستيد. رهبري شما را طلب كرده است و شما اعانت خواهيد شد. وعده خداوند حق است. اگر قرار است قانون اجرا شود، بايد از بزرگان كه قله اجتماع هستند، آغاز شود. در كشاورزي، مخزن آب را در مرتفع‌ترين نقطه قرار مي‌دهند. آب از پايين به بالا نمي‌رود. قانون هم از بالا به پايين حركت طبيعي آن است. و امرت ان اكون اول المسلمين. آن كه بيش از هزار و صد سال است به هركس مي‌گويد ايكم ياخذ جمره في كفه فيتركها حتي يبرد، تا بالاخره امام جمره سلطنت پهلوي را گرفت تا سرد شد، جمره حكومت بعثي را گرفت تا سرد شد. جمره استكبار جهاني در چهره اسرائيل را حزب‌الله گرفت تا بعد از 33 روز سرد شد. حماس هم گرفت تا بعد از 22 روز سرد شد. مساله، مساله گرفتن آتش در دست است و اين ايام آخرالزمان است كه ايمان در دل نگه داشتن از آتش در دست نگه داشتن سخت‌تر است. اين همه شهدا سوختگي‌هاي دست امت است كه آتش استكبار را نگه داشته و تاكنون از نگه داشتن آن خم به ابرو نياورده است. اين آتش بالاخره سرد خواهد شد، همان طور كه شاه و صدام سرد شدند. امام با سرد شدن آتش شاه به ميان ما برگشت و آن منتظر با سرد شدن آتش استكبار است كه زيارتش مي‌كنيم.

يوسف گم گشته بازآيد به كنعان غم مخور 
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور 
وين دل شوريده حالش به شود دل بد مكن 
وين سر شوريده بازآيد به سامان غم مخور 
گر بهار عمر باشد باز بر طرف چمن 
چتر گل بر سر كشي اي مرغ خوشخوان غم مخور 

                                                                                       والسلام عليكم و رحمت‌الله 
                                                                                       محي‌الدين حائري شيرازي

تا سلام بعد، خدانگهدار 

 

فردا چهارشنبه است

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

تا چند ساعت ديگر، چهارشنبه، شورای نگهبان قانون اساسی بر اساس اعلام قبلی، نتايج بررسی های خود در خصوص تأييد و يا ابطال بخشی يا تمام صندوقها را اعلام می کند. صرف نظر از هر نتيجه ای که اعلام شود؛ بنظرم چند نکته قابل تأمل جديست.

بحث و جدلهايي که قبل از انتخاب آغاز، با مناظره ها شدت و در طول هفته بعد از انتخاب به اوج رسيد، در واقع يک اختلاف عقيده گروههای داخل نظام در خصوص مديريت کشور بود که متأسفانه با بی تدبيری محض برخی دوستان کم و بيش از همه گروههای داخل نظام، باعث تحمل هزينه های سنگين به کشور و کيان شد. آقايان و خانمهايي از خواص که قابليت هدايت عوام و توده مردم را به برکت همين انقلاب و امام راحل کسب کرده اند، همينطور آن قسمتی که بطور ذاتی مسؤليت در عرصه تأمين امنيت جانی طرفين اختلاف و مردم بی طرف و صيانت از بيت المال داشت؛ همگی مسلماً بايستی پاسخگوی هزينه های جانی، مالی شهروندان کشور از همه گروهها و خدشه به اعتبار کشور در عرصه جهانی؛ در سالهای بعد باشند. بنظرم مطالبه اين حق مردم، وظيفه جدی آگاهان است.

انتشار ريز آمار آراء بالغ بر ۴۵۰۰۰ صندوق اخذ رأی سراسر کشور، که اگرچه مسبوق به سابقه نبود و بايستی زودتر اعلام می شد، به همراه اعلام نتيجه بررسی شورای نگهبان قانون اساسی، يک ميدان آزمايش و امتحان ديگر جدی برای سياسيون طرفين است. هنور هم اعتقاد دارم، پوزش در پيشگاه ملت، دين و کيان کمترين کاريست که بايستی به ذهن وجدانهای بيدار و عقل های سليم برسد.

در صورت تأييد انتخاب، پتانسيل ۱۵ ميليون نظر مخالف به سياستها و مديريت اجرايي کشور، هم بايستی به عنوان يک نقطه تأمل و نقد خودی عميق در بدنه کارشناسی دولت مطرح و پيگيری شود و هم می تواند در قالب يک مطالبه قانون مدار مدنی مثل حزب سياسی توسط منتقدين دلسوز به نظام به کار گرفته شود. البته از آنجايي که ما همه مان عموماً خيلی اهل حرکت بر اساس يک هدف بلند مدت تر از امروز و يکماه بعد نيستيم، متأسفانه شايد خيلی حال اين حرفها را هم نداشته باشيم!

ما همگی معتقديم که تمامی رفتار و اعمال ما بالاخره در سيستم الهی ثبت و ضبط می شود. ايکاش کمی به شرمندگی يوم تبلی السرائر، عميقتر بينديشيم. آنوقتی که بايد جواب بدهيم و زبانمان به دری وری! هم  نمی چرخد چون اختيارش با ما نيست. تازه جواب حقداران از کشور از بدو تاريخ آن را هم بايد بدهيم. چه کسی می تواند ادعا کند که پتانسيل پاس کردن اين عرصه پاسخگويي مهيب را قطعاً داراست؟

والسلام

روز سوم

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

نمی دانم فيلم روز سوم آقای لطيفی را ديديد يا نه، خيلی فيلم تأثيرگذاريست. داستان برادريست که برادر کوچکش را در خرمشهر از دست داد و جان خودش را هم برای رهايي خواهرش داد و دوستانش. چقدر صحنه های آرمانی دارد. گروهی مرد و زن از همه طيف و جنس و دسته؛ تکاور ارتشی، مهندس تهرانی، لر، بچه پرورشگاهی و  و  و که همگی تحت نام بسيج مردمی جلوی ارتش تا بن دندان مسلح عراقی متجاوز، ۳۳ روز تمام مقاومت کردند و نگذاشتند خرمشهر ايران، محمره عراق شود. قصه واقعی آن ۳۳ روز جاودانی را مثل يک صبح تا عصر عاشورای سال ۶۱ هجری، فقط ملائکة الله الاعظم ثبت کردند و سند فخر الله اکبر کردند برای کرنش ديگر خلائق به خلقت اشرف مخلوقات. اختلاف و رگ گردن بالا آوردن و ديدن يک هموطن به چشم دشمن متجاوز، نتيجه ای جز آه و افسوس برای آينده مان نی گذارد.  اين نظام مقدس جمهوری اسلامی که اينهمه به پايش قربانی شديم و آسيب ديديم، آسان به دستمان نيامده که مفت و مسلم از کفش بدهيم. ايکاش همه مقابل قانون، زانوی احترام بزنيم و همه مان از همه قصور و تقصيرمان در پيشگاه ملت، دين و کيانمان خاضعانه پوزش بخواهيم که بدون ترديد، اين باعث اعتلای ايران و ايرانی می شود. مباد که غرور دوباره گولمان بزند. آنهايي که اهل جبهه و جنگند و آنهايي که مثل من به دفاع مقدس علاقمندند، خوب می دانند که دليل اصلی ناکامی مان در برخی عملياتها چه بود.

راستی سالگرد شهادت مجاهد و معلم شهيد دکتر مصطفی چمران هم به خود خوبش مبارک باد.

دلم خون است

بسم الله الرحمن الرحيم

اين روزها واقعاً فکر ايران و ايرانی و آسمان ابری آن طاقتم را طاق کرده است. اينکه هموطنانت کشته يا زخمی می شوند و به اموال و حقوق مردم تجاوز می شود. حاکميت که يکی از وظايف ذاتی آن، تأمين امنيت و حفظ حقوق شهروندی است، چرا از عهده کار بر نمی آيد؟ نمی توانم قبول کنم که نشدنی است. چرا ابهام خيانت در امانت، با ارائه کامل آمار برطرف نمی شود؟ مگر نه اينکه نتايج 24 ساعته اعلام شد، خوب الان هم سريع اعلام کنند. اين توجيه که ارائه ريز آمار، مسبوق به سابقه نبوده يا تجاوز به حريم اختيارات قانونی است، پذيرفتنی نيست. جلوگيری از ريخته شدن خون حتی يک انسان، ارجح بر تمام ماده قانونهای دنياست. مگر نه اينکه در قرآن داريم؛ هرکس يکی را بکشد گويي تمام عالم را کشته و هرکس يکی را از مرگ برهاند گويي تمام عالم را نجات داده است.  همه اعم از طرفداران بازنده ها و برنده ی انتخابات و حاکميت در قبال اين خونها مسئولند. اين خون دشمن اجنبی که سودای تجاوز به ميهن را داشته نيست. اين خون هموطن ماست. يکی مثل خود ما. ما در قبال خون افراد که بر زمين می ريزد مسئوليم و به طريق اولی برای هموطنمان. يه جای کار اشتباه است. بايد با قوت جلوی اين کار گرفته شود. اين کار آسيب پذيری ايران و ايرانی را زياد می کند. چرا به فکر نيستيم؟

يا صاحب الزمان شرمنده ايم

نمی دانم نوشتن درددل درست است يا نه. اما دوست می داشتم، اعتقادم مايه آبرويم شود. خدايا به تو سپردم امور را.

 ای آبروی آبروداران و اميد اميدواران، سايه ترديد از درست بودن راه به جانمان افتاده بود که نايب شما با بيان مشابهت ترديد و تشويش صدر اسلام و توکل الی الله به مفهوم خدا از همه چيز و همه کس برتر است، سکينه، آرامش و وقار را دوباره به جانمان ريخت. اين هم از تفضل الهی و مجاهدت ايثارگران است نه اينکه ما اعتباری داشته باشيم وگرنه ما که پر از بد وبيراه شده ايم در اين شوق خدمت سياسيون. اما يادم افتاد، عاشوراي چند سال پيش که وظايف عوام و خواص در پيشگيری از فاجعه عاشورا بيان شد. با شور و هيجان دوران دانشجويي بحث می کرديم که وای بر ما اگر نايب امام زمان اشاره به موضوعی بکند. يعنی به حرف بيايد و اين برای ما که مدعی هستيم، خفت است. اگر گفت که يعنی گيرنده های ما اينقدر ضعيفه که او مجبوره بيان مصداق کنه. آقا رضا، حاج علی، هوشنگ، مجيد، سيد رضا، اميرخان، حاج عباس، ميرزا، آقا فريد، علی، مجيد، حاج محمد، عمو حسين و ديگر رفقا؛ يادمون که نرفته؟ اين امتحان الهی هم تمام می شود. اما وای بر ما رفوزه شدگان که نايب امام زمان، آبرو و جان و جسمش را به قربانگاه معامله الهی بياورد. ياد فرمايش امام سجاد افتادم که خدايا عمر من را وسعت ببخش تا ماداميکه مصروف طاعت تو شود که اگر چراگاه شيطان شد، آنگاه جانم را بستان. دلمان می خواهد بگوييم لبيک يا نايب امام زمان، ما که هرکدام، حداکثر سعی خود را می کنيم که به وظيفه مان عمل کنيم، هر چه که باشد. اما اگر ولايت نباشد، آنوقتی که خورشيد مشرقی طلوع می کند، با خسران حسرت و خجالت چه کنيم؟ يا صاحب الزمان شرمنده ايم. دعا کن برای ما  

 

زخم زبان ها، شعری از عليرضا قزوه، خرداد ۸۸، دهلی نو
خدايا تلخ می بينم سرانجام جوان ها را

زمانه سرمه می سايد شکست استخوان ها را

چقدر ای روزگاران ، زخم از تيغ خودی خوردن

ميان خون و خنجر بازی زخم زبان ها را

خمير و نانوا ديوانه شد از اين همه هيزم

خدايا شور اين آتش فروشان سوخت نان ها را

به نام نامی طوفان و دريا بال خواهم زد

کلاغانی که می بنديد راه آسمان ها را!

به ملاحان بگو وقت ملاحت نيست اين شب ها

بگو طوفان - بگو پايين نياور بادبان ها را-

دهان موج را بايد ببندد تربت مولا

بگو بايد تحمل کرد يک چند اين تکان ها را

چرا اهل سياست منطق حکمت نمی دانند

خدايا بار ديگر بعثتی بخشا شبان ها را

يه دل نوشته ديگه

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

اصلاً نمی دانم اين نوشته ها به کاری هم می آيد يا نه، اما حداقل خودم را کمی آرام می کند. خيلی دلم می خواست نماز مغرب و عشاء را به جماعت در مسجد ميرزاتقی همدان پشت سر حاج آقا موسوی (ره) می خواندم که واقعاً در آن استرس کنکور سراسری سال ۷۲ يه حس فوق العاده آرامشی را بهم می داد. 

اين شهرآشوب هم تمام می شود و اين معادله معلوم می شود. بالاخره يا خيانت در امانت محرز می شود يا تزوير  منافقانه. در هردو صورت، طرف برنده ملت سرفراز ايرانند که با شور تؤام با شعور سرنوشت خود را تعيين کردند و نماد آگاهی و حق تعيين سرنوشت شدند. ايرانی در بين ملل مسلمان الگوست و قابليت دارد که در دنيا هم به جايگاه رفيع خود بازگردد.

 اما، معمولاً در اوج هيجان، عقل زايل می شود و تصميمی که پشتوانه عقلانی نداشته باشد، ضريب اشتباه و خطايش بالاتر می رود که در اينصورت هزينه های آن تصميم هم افزايش پيدا می کند. اين را گفتم چون قکر می کنم کمی فراموشکار شده ايم.

والسلام 

فوق العاده و بسيار بسيار مهم

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

احتمالاً فرصتی مهيا گشته تا دوباره ورق برگردد. بنظرم حضور آگاهانه، مقتدرانه و وحدت بخش هر سه کانديدا و طرفداران هر چهار کانديدا و امت هميشه در صحنه، در راهپيمايي امروز ميدان وليعصر ضروری تر از هر امر ضروريست. همه آنهايي که اين پيام را می خوانند به ديگران هم اطلاع دهند. اين مملکت مال همه ماست و هر نقل قول و حرکت اختلافی، خلاف مصلحت و امنيت ملی است. شورای نگهبان قانون اساسی، موظف است به اعتراضات، بدون جهت گيری، رسيدگی و جواب معترضين را بنحو تخصصی و معقول بدهد. هر حرکت غير، از جانب دولت، محدود شود. اجازه بدهيم در فضای آرام و بدور از تشنج، مطالب رسيدگی شود. روی سخنم در اين فراز آخر با زعما، بزرگان و ميانداران و رسانه های دولتی و خصوصی است. هيچ ايرانی از کشته يا مجروح شدن ايرانی هموطن خوشحال نمی شود و روسياهان اختلاف برانگيز که خواسته يا ناخواسته، دنبال ذلت ايران و ايرانی هستند، رسوا خواهند شد.

خدايا چنان کن سرانجام کار، تو خشنود باشی و ما رستگار

احتمالاً چند کلمه حرف حساب همراه با گيجی نمی دانم

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

اول سخنی با دوستان اينوری؛ مرور تاريخ انقلاب، نشان می دهد آن روزهايي را که چه تهمتها پشت سر و روبروی شهيد بهشتی نمی گفتند ، که ديکتاتور است، که جاه طلب است، که مرحوم طالقانی را و ... اما عجب از گذر زمان که او را از دست داديم و اين جمله از امام که " بهشتی مظلوم زيست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود" که شايسته است بگوييم يکی از يادگاران وی همين قانون مترقی اساسی است. حالا چه شده است که دوباره تاريخ تکرار می شود: از قديم گفتند بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگی به زشتی برد! بنظرم اين حق ۱۵ ميليونی است که به نامزدهای ديگر رأی دادند، که از صحت انتخابات اطمينان حاصل کنند و رئيس جمهور منتخب، مسؤل همه ايرانيان است، هم آن ۲۴ ميليون موافقش، هم ۱۵ ميليون مخالفش و هم مابقی. در هر سه گروه هم، ايرانيان متمدن و متدينی است که دل در گرو ايران و آباد کردن آن دارند. شايسته است بداخلاقی ها کنار گذاشته شود و مجريه به اجرا بپردازد، قضاييه به قضا و مقننه به نظارت و قانون گذاری. وظيفه ما الان حفظ آرامش است نه گرو کشی و يادآوری اختلافات.

دوم سخنی با دوستان اونوری؛ مرور خرداد ۷۶ يادم می آورد که در حين شمارش آرا، و نه در اتمام آن نامزد دوم به منتخب اول تبريک گفت و اين يعنی ما راه و رسم مسابقه و رقابت مبتنی با رفاقت را می دانيم و خط قرمز همه ما هم حفظ ايران از بلاياست. يادمان نرفته که اتفاقاً نامزد دوم حمايت حاکميت را هم داشت و هم هيئت اجرايي - بخوانيد وزارت کشور دولت ششم ـ و هم هيئت نظارت حمايتش می کردند، اما چون در انقلاب اسلامی ميزان رأی مردم است، همان شد که حماسه دوم خرداد خواندندش که واقعاً از حيث حضور و مشارکت مردم در آن برهه هم حماسه بود. حالا چطور شده که خرداد ۷۶ حماسه بوده و خرداد ۸۸ نه؟ اصولاً با چه مکانيزمی و چه علمی از ترکيب آرای مخفی داخل صندوق می شود مطلع شد که قبل از اتمام شمارش آرا، خود را برنده انتخاب بدانيم؟ بنظرم تشکيک در صحت انتخاب به اين وسعت، به معنی تخطئه همه است که پسنديده نيست. يعنی شيرينی مشارکت بيش از ۸۰ درصدی مردم در انتخاب و مشروعيت بخشی به نظام، با عدم قبول باخت- بخوانيد تشکيک در انتخاب-  تلخ می شود. حال اينکه می شود، الان آن حجم وسيع اطلاعات را که در آن ۱۰ روز بر سر ملت ريخته شد، از درجه صحتش مطمئن شد يا مستندش کرد. مردم اشتباه نمی کنند. مخلص کلام، حفظ نظام اوجب واجبات است. (الف اميدوار است آقايان موسوی و کروبی به رای اکثريت مردم ايران احترام بگذارند و چنانچه نسبت به نتايج آرا اعتراض دارند، اعتراض خود را به روش قانونی پيگيری کرده و از حق خود برای بازشماری تک‌تک صندوقها و ملاحظه تک‌تک تعرفه‌های ريخته شده در صندوقها استفاده کنند. به نقل از سايت الف) چون همانطور که برای بار اول شمارش و اعلام شد، قاعدتاً اين کار نبايد بيش از ۲۴ ساعت وقت بگيرد.

سوم سخنی با هردو دوستان و همه مان؛ نقش بی بديل رهبری در هدايت و کنترل کشور، يک هديه الهی است به ملت ايران که شايد مزد ايثارگری ملت باشد. در همين کريتيکال پوينت ها و نقاط بحرانی است که انتظار داريم به مسؤليت ممتاز خود عمل کند. در مقام مقايسه، مرداد ۳۲ و دی ۵۷ را ببينيد و خروج شاه از کشور.  

دلم می خواست الان ايران بودم، و دلم می خواهد ايرانی از زندگی در ايران، احساس غرور کند. 

والسلام، 

انتخاب رئيس جمهور در بريزبن

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

امروز جمعه ۲۲ خرداد، طی يک مراسم کسل کننده، مدارک دوره زبانمان را که حدود ۱۵۰ نفری بوديم، از دست رئيس کالج اينترنشنال گرفتيم. بعدش هم به کليسای کريست در سن لوسيا رفتيم تا رأی بدهيم. عصر هم با سوپروايزرم خانم پرفسور آپتون قرار گذاشته بودم و به انستيتو رفتم. اتمام دوره زبان را بهم تبريک گفت و اينکه از کی می خواهم درس را شروع کنم. با اينکه در آفر دانشگاه شروع پی اچ دی از اول جولای اعلام شده بود، اما قبول کرد از چهارشنبه شروع کنم. پس چهارشنبه ۱۷ جون ۲۰۰۹ مصادف با  ۲۷ خرداد ۱۳۸۸ را به خاطر می سپاريم. ثبتش کن به نام موقعيت شهيد بابا کاظمی. به ياد اون ديالوگ از لوکيشنی که خيلی دوستش دارم در فيلم ديده بان.

اينجا  همون خانم رئيس داره تقدير و تشکر می کنه و

 

به طرف محل رأی گيری، با تشکر از عکاس محترمه

و اميدوارم رئيس جمهور آينده، آينده کشور را برای مجتبی ها روشن ترسيم کند.

فعلاً خدانگهدار

خدايا چنان کن سرانجام کار، تو خشنود باشی و ما رستگار

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

خوشبختانه دوره ۳ ماه زبان هم با موفقيت به اتمام رسيد و فردا هم مدارک اتمام دوره را می دهند. اگرچه فقط دوره زبان هم نبود و روشهای جستجوی موفق در منابع ، متدهای رفرانس نويسی و خصوصاً آشنايي با فرهنگ استراليايي هم بود. به شخصه پيشنهاد اکيد دارم تمام دانشجويانی که برای دوره های بلندمدت تحصيلی عازم کشور خارجی هستند، اين دوره ها را بگذرانند. در طول اين ۳ ماه و قبل از آمدن خانواده، منزل مسکونی و ماشين مناسب نيز تهيه کردم. با استاد راهنمای دوره پی اچ دی هم تماس و جلسات مداوم داشتم. در جلسات علمی ۲ هفته يکبار گروهشان کم و بيش شرکت می کردم. تا جايي که اطاق و ميز و کامپيوترم را هم آماده و تهيه کردند. خلاصه همه چيز آماده يک دوره آموزشی مداوم و مناسب است که اميدوارم با همتم و دعای خيرخواهانم قرين موفقيت شود. بی معرفتی است اگر از تمام حق داران تشکر نکنم.

پدر، مادر، همسر، برادر، سرکارخانمها دکتر ن و ا.پ و ا.ه، حاج عباس، آقا رضا شفيلد، آقايان دکتر ع.ا و ب.ل، و مابقی دوستان. اميدوارم با دست پر و عزيز به آغوش وطن برگردم.

اللهم اجعلنی فی درعک الحصينه التی تجعل فيها من تريد 

وبلاگ تازه

هوالمتعال

سلام

وبلاگه جالبی هست.

http://iranl.blogfa.com/

تصميم و تقدير

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

موسم انتخاب دهمين رئيس جمهوری اسلامی ايران هم رسيد. قدرت که از منظر ماکياوليسم واجد ارزش ذاتی است، حصول و حفظش هدف غايي است. امور ديگر برای صاحبان قدرت، فرع تلقی می شود. اما از نگاه ديگر اگر هدف، خدمت باشد آن وقت قدرت وسيله می شود و ديگر اصل نيست. اين نگاه دوم، اختصاص به زمان و مکان ندارد و در چشم همه مقبول است ( بی غرض و مرض ).

اگر چه واقعاً بهتر می بود، اين واويلای اطلاعات که تعيين صحت و روايي اکثر آنها در اين مجال کم غير ممکن است، پيش از اين، از طرفين رقابت در منظر، مطرح می شد. ولی باز هم می توان اصلح و با کفايت ترين را شناخت. من به تمام آنها کم و بيش احترام می گذارم و فکر هم می کنم اين عرصه مسابقه، فقط با تصميم و رأی من به سرانجام مطلوب می رسد. پس در انتخابم حداکثر دقت را می کنم. طبيعی است هر رأی هم برای صاحب رأی، محترم و البته مخفی باشد.

 نيز، مشارکت بالای رأی دهندگان را هم يک نشانه از پويايي ايران سرافراز و مردم مملکتم می دانم. در پايان هم اميدوارم از انتخابمان، احساس رضايت قلبی برای ۴ سال بعد داشته باشيم.

به مناسبت روز جهانی جمعيت

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

اين مقاله اصلش در تابناک است. لينکش را هم اميرخان فرستاده.

تا سال 2025 از هر پنج فرانسوي يک نفر مسلمان خواهد بود و نرخ رشد جمعيت اگر به همين منوال ادامه يابد فرانسه تا 40 سال ديگر به يک کشور اسلامي تبديل خواهد شد. به گزارش ابنا، کارشناسان آمار، با مقايسه رشد دو جمعيت "مسلمان" و "مسيحي" در فرانسه، معتقدند که اين کشور حداکثر تا 40 سال آينده به کشوري با اکثريت جمعيت مسلمان تبديل خواهد شد. تعداد اعضاء هر خانواده در فرانسه 1.8 نفر است؛ اما تعداد متوسط اعضاء هر خانواده مسلمان در اين کشور 8.1 مي‏باشد. فرانسه زماني به کثرت کليساها شهرت داشت؛ اما امروزه تعداد مساجد فرانسه بيشتر از تعداد کليساها است. هم‏اکنون 30 درصد کودکان و جوانان زير 20 سال در فرانسه مسلمان هستند و اين نرخ در شهرهاي بزرگي مانند "پاريس"، "نيس" و "مارسي" 45 درصد کودکان و جوانان زير 20 سال را شامل مي‏شود. نتيجه اينکه تا سال 2025 از هر 5 فرانسوي يک نفر مسلمان خواهد بود و نرخ رشد جمعيت اگر به همين منوال ادامه يابد به يک کشور اسلامي تبديل خواهد شد. اين در حالي است که وضعيت بسياري از کشورهاي غربي ديگر نيز شبيه به فرانسه است: نرخ افزايش جمعيت مسيحي در بريتانيا 1.6درصد، در يونان 1.3 درصد، در آلمان 1.3 درصد، در ايتاليا 1.2 درصد و در اسپانيا 1.1 درصد است. ميانگين رشد جمعيت مسيحيان در 31 کشور اتحاديه اروپا 1.38 درصد است ؛ در حالي که جمعيت‏شناسان و کارشناسان آمار معتقدند که اگر رشد جمعيت يک کشور در 25 سال متوالي کمتر از 2.5 درصد باشد نجات فرهنگ و تمدن آن کشور امکان‏پذير نخواهد بود. برخي سازمان هاي مسيحي مي‏گويند که نوادگانشان فرهنگ آنها را نخواهند ديد بلکه آنها در جوامع اسلامي چشم به جهان خواهند گشود. واتيکان نيز رسماً اعلام کرده است که اينک جمعيت مسلمانان در جهان، از جمعيت کاتوليک‏ا بيشتر شده و در ظرف 5 الي 6 سال ديگر اسلام بزرگ‏ترين دين جهان خواهد بود. براساس اين آمار و ارقام جمعيت اروپا بايد خيلي کم باشد ولي مي‏بينيم که جمعيت اين قاره رو به افزايش است! چرا؟
به اعتقاد «فرّخ صديقي» پژوهشگر پاکستاني مقيم اروپا، علت اين پديده را بايد در "مهاجرت مسلمانان به اين قاره" و "بي‏توجهي آنها به دانست. به عنوان نمونه:

انگلستان: جمعيت مسلمانان در انگليس 30 سال قبل، 82 هزار نفر بوده که هم اکنون اين جمعيت 2.500.000 نفر است. در انگليس بيش از يک هزار باب مسجد وجود دارد که بيشتر اين مساجد در کليساهاي خريداري شده از مسيحيان تأسيس شده است.
هلند: نيمي از کودکاني که هر سال در هلند به دنيا مي آيند، مسلمان مي باشند و چنانچه اين روند ادامه يابد نيمي از جمعيت هلند را در 15 سال آينده مسلمانان تشکيل خواهند داد.
روسيه: جمعيت مسلمانان روسيه 23 ميليون نفر است و 40 درصد نيروهاي ارتش اين کشور را در چند سال آينده مسلمانان تشکيل خواهند داد.
بلژيک: 25 درصد جمعيت بلژيک مسلمانان هستند و نيمي از کودکاني که هر سال در اين کشور به دنيا مي‏آيند مسلمان هستند.
آلمان: اخيراً دولت آلمان اعلام کرده است که کنترل کاهش جمعيت اين کشور اينک ديگر ممکن نيست و ممکن است اين کشور تا سال 2050 به يک کشور مسلمان تبديل شود. دولت آلمان معتقد است که جمعيت 5.2 ميليوني مسلمانان اروپا در 20 سال آينده به دو برابر افزايش خواهد يافت. اتحاديه اروپا هشدار داده است که تا سال 2025 تعداد متولدين سالانه کشورهاي اروپا را کودکان مسلمان تشکيل خواهند داد.
جالب اين است که در خارج از اروپا نيز وضعيت مشابهي حکمفرما است:
آمريکا:جمعيت مسلمانان آمريکا در سال 1970 ، يکصدهزار نفر بود ؛ اما در سال 2008 به 9 ميليون نفر بالغ شده است. رشد جمعيت مسيحيان در آمريکا 1.6درصد است که البته مجموع نرخ رشد مسيحيان به دليل مهاجرت گسترده اتباع کشورهاي آمريکاي لاتين به 2.11 درصد مي رسد و اين نرخ رشد حداقل رشد ضروري براي حفظ يک تمدن به شمار مي‏رود.
کانادا: رشد جمعيت مسيحيان در کانادا 1.6 درصد است و حفظ يک فرهنگ و تمدن رشد جمعيت کشور مربوطه بايد 2.11 درصد باشد. اسلام در اين کشور بسرعت در حال گسترش است. از سال 2001 تا 2006، يک ميليون و ششصد هزار نفر به جمعيت کانادا اضافه شد که يک ميليون و دويست هزار نفر از آنها از ديگر کشورها مهاجرت کرده و در اين کشور اقامت کرده‏اند.
پيش از اين نيز «هنري کيسينجر» در سال 1990 در مقاله‏اي نوشته بود: «در ده سال آينده افزايش چشمگير جمعيت مسلمانان، بزرگ‏ترين خطر براي آمريکا خواهد بود و آمريکا بايد براي جلوگيري از اين خطر با "همکاري صادقانه و مخلصانه حکومت‏هاي کشورهاي اسلامي" (!) اقدامات گسترده‏اي به عمل آورد و در همه کشورهاي اسلامي استفاده از ابزارها و داروهاي کنترل‏کننده جمعيت رواج پيدا کرد».
منظور کيسينجر از "همکاري صادقانه و مخلصانه حکومت‏هاي کشورهاي اسلامي" اجراي برنامه‏هاي کنترل جمعيت بود؛ لذا تعداد زيادي از گويندگان، خطباء، رسانه‏ها و نويسندگان نيز در قبال دريافتي‏هايي، به اين موج پيوستند و کوشيدند به مسلمانان بقبولانند که در صورت کنترل جمعيت مي‏توانند به لحاظ صنعتي و اقتصادي در سطح کشورهاي غربي قرار بگيرند.
براي تقويت اين موج «ان. جي. او. هاي پرورش‏يافته نيز به کار گماشته شدند و به دورترين روستاهاي کشورهاي اسلامي نيز دسترسي پيدا کردند و پيام غربي‏ها را در قالب خيرخواهي به مسلمانان ابلاغ کردند و هنوز هم بسياري از کانال‏هاي تلويزيوني در لابلاي برنامه‏هاي خود به اين مهم مي‏پردازند.
ولي اين يک واقعيت است که ابزارها و تبليغات غرب نتوانست از افزايش جمعيت مسلمانان جلوگيري کند. آنچه در اين ميان بسيار مهم است اينکه سازمان‏ها، نهادها و مراجع تشيع بايد با بهره‏گيري از اين شرايط نسبت به شناساندن پيام مکتب اهل‏بيت(ع) به مردم اروپا و آمريکا تلاش بيشتري کنند.
بي‏شک اين مکتب با وجود بنيان‏هاي عقلاني و آموزه‏هاي فطري، بيشترين نزديکي را با خاستگاه‏هاي تفکر مردم غرب دارد و بسيار زودتر از انديشه‏هاي عامي، سلفي و وهابي مورد قبول آنها قرار خواهد گرفت؛ مشروط بر آنکه بموقع اقدام شود.


http://www.youtube.com/watch?v=6-3X5hIFXYU

خدانگهدار

اشداء علی الکفار رحماء بينهم

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

اگر قرار باشد افکار و اعمال ما نسبت به همديگر که دست بر عجب همه مسلمانيم، منتج از عصبيت بدون تفکر منطقی باشد؛ اگر قرار باشد گرفتن جان يا ريختن خون انسان هموطن، هدف را توجيه کند؛ آنهم در اقليم اقوام گوناگون سرزمين پدری و مادری، ديگر چه از ايران زمين و ايرانی باقی می ماند؟

 افغانستان ؟ پاکستان ؟ عراق ؟

کدام سری که عقل سليم دارد، چنين سودايي دارد؟ که اگر جز به وحدت بينديشد، وسوسه خناسان است.

اينجا، اخباری که از سيستان ايران می شنويم، همراه با قطره اشک چشممان و سوز دلهامان، عرق شرم بر پيشانيمان هم می نشاند.

http://www.rahpouyan.tv/TV/92.html

والسلام

 

لينک هيجان انگيز

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

اين لينک را حتماً ببينيد. اگر دلتان لرزيد، ما را هم ياد کنيد. و آقايان بابک بيات، قيصر امين پور، خسرو شکيبايي، سيد حسن حسينی و ديگر هنرمندان که يک به يک در خاک گرم ايران زمين قرار گرفتند.

http://www.youtube.com/watch?v=SyIsjymkz4s

خدانگهدار

Fatimah (S.A), the only daughter of the Prophet Muhammad (S.A.W)

 بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

همون مقاله ای که در پست قبلی به اون اشاره کردم را اينجا می توانيد مطالعه کنيد. از آقای دکتر تقوی هم که زحمت تهيه و ارسال آن را کشيدند، متشکرم.

Fatimah (S.A), the only daughter of the Prophet Muhammad (S.A.W), was born in Mecca on 20th jamadia thani, 5 years before hijrah. The good and noble lady Khadijah (S.A) and the Apostle of Allah bestowed all their natural love, care and devotion on their lovable and only daughter Fatimah, who in her turn was extremely fond of her parents.

The Princess of the House of the Prophet was very intelligent, accomplished and cheerful. Her sermons, poems and sayings serve, as an index to her strength of character and nobility of mind. Her virtues gained her the title "Our Lady of Light". She was tall, slender and endowed with great beauty, which caused her to be called “Az-Zahra".

 It is most difficult to speak about the personality of Fatima. Fatima is the woman that Islam wants a woman to be. The concept of her visage is painted by the Prophet himself. He melted her and made her pure in the fire of difficulties, poverty, resistance, deep understanding, and the wonder of humanity.

After arriving in Medina, she was married to "Ali (S.A), in the first year after Hijrah, and she gave birth to three sons and two daughters. Her children, Hassan, Husain, Zaynab and Umm Kulthum (S.A) are well-known for their piety, goodness and generosity. Their strength of character and actions changed the course of history.

The Holy Prophet said, "Fatimah is a piece of my heart". He would go out to receive his daughter whenever she came from her husband’s house. Every morning on his way to the Mosque, he would pass by Fatimah’s house and say, "as-Salamu "alaykum ya ahli bayti "n-nubuwwah wa ma"dani "r-risalah" (peace be on you O Household of the Prophethood and the Source of Messengership).

Fatimah is famous and acknowledged as "Sayyidatu nisa"i "l-"alamin" (Leader of all the women of the world for all times) because the Prophethood of Muhammad would not have been everlasting without her. The Prophet is the perfect example for men, but could not be so for women. For all the verses revealed in the Holy Qur’an for women, Fatimah is the perfect model, who translated every verse into action. In her lifetime, she was a complete woman, being Daughter, Wife and Mother at the same time. As a daughter, she loved her parents so much, that she won their love and regard to a great extent. Fatima Zahra (S.A.), most of all resembled her father in her looks, character, behaviour and conduct. The love between the father and daughter was not a one-way process; instead, Fatima (S.A.) too immensely loved her father (Prophet) like he loved her. When Hazrat Khatija (S.A.) died, she was not more than six years of age. After the death of her mother, she always looked after the comfort of her father at home. Fatima (S.A.) was such a daughter who constantly and stably followed the footsteps of her father. The streets and Masjid-e-Haram of Mecca were full of those who teased, insulted and tortured the Prophet (P.B.U.H.). Whenever her respect worthy father returned home in the injured condition, she would wash the blood off his sacred face and dress his wounds and encouraged him with her sweet conversation.

At such times, her father was a stranger in his own land and among his own people and he was all alone with all the relatives present, and secluded and lonely among all those who spoke the same language he spoke. Moreover, he was all-alone during his struggle and combat against ignorance, idol worshipping and he was carrying the heavy responsibility of preaching on his own.

Then and only was it Fatima (S.A.) who pleased and consoled the heart of her father with her sincere love and affection. She by accepting the Prophecy of her father strengthened his hopes.

As a wife, Fatima (S.A) was very devoted. She never asked "Ali for anything in her whole life. As a mother, she cared for and brought up wonderful children; they have left their marks on the face of the world, which time will not be able to erase.

The death of the Apostle, affected her very much and she was very sad and grief-stricken and wept her heart out crying all the time. The tragedy of her father’s death was too much for the good, gentle and sensitive lady and she breathed her last breath just a few months after the death of her father, the Holy Prophet of Islam. Fatimah died in the prime of her life at the age of eighteen, and till today no one knows where her grave lies.

The memory of Fatima grew with the love, emotions and wonderful faith of the men and women, who throughout the history of Islam, fought for freedom and justice. This is why in the history of all Muslim nations and among the deprived masses of the Islamic community; Fatima is the source of the inspiration for freedom and the desire of that which is a right.                                                            She is a symbol in all the various dimensions of being a woman.

The symbol of a daughter when facing her father.

The symbol of a wife when facing her husband.

The symbol of a mother when facing her children.

The symbol of a responsible, fighting woman when facing her time and the fate of her society.

 

موسم انتخاب

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

چند وقتيه اينجا يه خبريه، از يه خانم استراليايي که ظاهراً به اندونزی مواد مخدر قاچاق می کرده و در آن کشور دستگير و به ۸ سال زندان محکوم شده و از قرار معلوم،  ۴ سال از محکوميت خود را هم پشت سر گذاشته. اما نکته اينجاست که وکيل استراليايي اون می گفت: ما با اينکه می دونيم اون مقصر و متخلفه، اما تمام سعي خودمان را کماکان بکار بسته ايم تا او را به خانه (استراليا) برگردانيم. مشابه همون قضيه خانم صابری که به آمريکا برگشت. بنظرم مهمترين کار رئيس جمهور آينده بعد از اجرای قانون مترقی اساسی که شايسته است به آن اهتمام جدی داشته باشد، پيگيری امورشهروندان ايرانی داخل و خارج کشور، صرف نظر از گرايشات سياسی و حقوقی می باشد. اين موضوع به اندازه حفظ خود وطن ارزش دارد. چون حفظ و ارتقاء غرور ملی، همون احساسی که از ايرانی بودن خود داريم، برای حفظ تماميت ارضی ايران عزيز فارغ از گرايشات قومی و مذهبی ، هم اندازه مذهب ما نقش دارد. 

رشته ای بر گردنم افکنده دوست، می کشد هرجا که خاطر خواه اوست

برنامه عزاداری امشب خيلی خوب بود. جای همه رفقا و علاقمندان هم خالی بود. بعد از عزاداری هم يک مقاله انگليسي در مورد زندگينامه حضرت زهرا (س) توسط دختر آقای دکتر سيد عيسی تقوی – از عراقيهای فعال و مقيم -  قرائت شد. برخی فرازهای آن که شرح احترام نبی مکرم اسلام حضرت رسول الله (ص) به دخترشان بود، واقعاً اندازه روضه گيرا بود. اگه تونستم اصل مقاله رو هم همينجا می گذارم. سپس يک بنده خدا، ايرانی مقيم هم مطلب تکان دهنده ای گفت. ظاهراً يک بانوی ايرانی شيعه مسلمان چند هفته پيش اينجا فوت کرده است که متأسفانه پيکر وی روی زمين مانده و به قاعده غير مسلمانان کفن و دفن شده است. تآسف بارتر اينکه هزينه های انجام کار را هم يک ايرانی غير مسلمان ديگر پرداخت کرده است. لزوم داشتن يک کاميونيتی شيعيان در بريزبن به عنوان سومين شهر پر جمعيت استراليا و مرکز ايالت کوئينزلند،  بيش از پيش احساس می شود. بريزبن واجد جمعيت حداقل 3000 نفری شيعيان ايرانی، عراقی، افغانی، پاکستانی و ديگر ملل است. ناگفته پيداست که اين کاميونيتی کاربردهای ديگری هم در مناسبتهای مختلف خواهد داشت. مثلاً در حال حاضر دعای کميل دو هفته يکبار دريک کاميونيتی استراليايي، مدرسه اسلامی هفتگی شيعيان در يک کليسا، امتحانات آموزش و پرورش برای دانش آموزان ايرانی در زير زمين يک کليسای ديگر، برگزاری برنامه رأی گيری انتخابات در يک کاميونيتی ديگر استراليايي و ... برگزار می شود. اينجا، شيعيان مقيم، فارغ از مليت تمايل به اهدا کمک مالی برای راه اندازی اين کاميونيتی هم دارند. اين کاميونيتی برای شيعيان غير مقيم، دانشجويان و حتی دولت استراليا هم به عنوان يک سرپل ارتباطی مهم و مناسب، نقش خواهد داشت.

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد

تا می رود ز ديده ام، آن صحنه های داغ *** ای زخم سينه، باز بدر می بری مرا

ای زخم، با لباس سپيدم چه کرده ای *** داری شبيه حوصله، سر می بری مرا

گفتم کمی بخوابم و آرامتر شوم *** اما دوباره درد، سراغ مرا گرفت

می خواستم بچرخم و پهلو عوض کنم *** ناگه رگی ز پهلوی من، بی خبر گرفت

شستم سر حسين و حسن را، به دست خود *** خوب است اگرچه، فضه که مادر نمی شود

فضه سريع باش، تنوری درست کن *** الان علی می آيد و ديگر نمی شود

مشغول استراحتم، ای زخم لج نکن *** وقت نماز شب نشده، پس تو هم بخواب

ای زخم، لااقل دهنت را کمی ببند *** ترسم ز خنده ی تو، شود ديده ام پر آب

 طرحی زدم ضرورت پنجاه سال بعد *** حيدر ببخش اينهمه محتاطی مرا

بايد کفن ببافم و پيراهنش کنم *** اسماء بيار جعبه خياطی مرا

يک مشت استخوان، چه کند رختخواب را *** هرحا رديف شد سر خود می گذارم

فکری به حال زينب بی خواب من کنيد *** ای کاش مرده بودم و دختر نداشتم

بابی انت و امی يا ام ابيها

سينه ای کز معرفت گنجينه اسرار بود، کی سزاوار فشار آن در و ديوار بود

مناسبت: شهادت  ام ابيها خانم فاطمه الزهرا سلام الله عليها
 
 زمان: پنج شنبه شب، 28 ماه می 2009 ساعت 6:30 تا 9:00 شب
 
مکان: Indooroopilly Senior Hall, 60 Stamford Rd , Indooroopilly
 
از عموم علاقمندان، دعوت به توفيق حضور می گردد. 

ياد باد آن روزگاران ياد باد ، روز وصل دوستداران ياد باد

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

از سه خرداد شصت و يک، چيز زيادی يادم نيست. الا اينکه اومديم تو خيابون، ماشينها بوق شادی می زدند، مردم شيرينی پخش می کردند، به هرکس نگاه می کردی يک لبخند ميهمانت می کرد، مجانی.

چند وقت بعدش هم خبر شهادت حاج محمود شهبازی آمد. فرمانده سپاه همدان و قائم مقام آن موقع تيپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) که بعدها لشگر بچه های تهران شد. خيلی با محبت بود.

قضاوت

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام،

اين مطلب از ميان نامه های رسيده خيلی جالب بنظر می آيد. با تشکر از سيد محمد

زن و مرد جوانی به محله جديدی اسبا‌ب‌کشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسايه‌اش درحال آويزان کردن رخت‌های شسته است و گفت: لباس‌ها چندان تميز نيست. انگار نمی‌داند چطور لباس بشويد. احتمالا بايد پودر لباس‌شويی بهتری بخرد.
همسرش نگاهی کرد اما چيزی نگفت. هربار که زن همسايه، لباس‌های شسته‌اش را برای خشک شدن آويزان می‌کرد، زن جوان همان حرف را تکرار می‌کرد تا اينکه حدود يک ماه بعد، روزی از ديدن لباس‌های تميز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: "ياد گرفته چطور لباس بشويد. مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را يادش داده."
مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بيدار شدم و

پنجره‌هايمان را تميز کردم.

زندگی هم همينطور است. وقتی که رفتار ديگران را مشاهده می‌کنيم، آنچه می‌بينيم به درجه شفافيت پنجره‌ای که از آن مشغول نگاه‌کردن هستيم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی، بد نيست توجه کنيم به اينکه خود در آن لحظه چه ذهنيتی داريم و از خودمان بپرسيم آيا آمادگی آن را داريم که به‌ جای قضاوت کردن فردی که می‌بينيم، در پی ديدن جنبه‌های مثبت او باشيم؟

خدانگهدار

خداوندا به ما توفيق عطا کن

يازده دستور ماندگار از آيت‌الله بهجت (ره)

دستورالعمل اول  
بسمه تعالي
  
جماعتي از اين جانب، طلب موعظه و نصيحت مي کنند؛ اگر مقصودشان اين است که بگوئيم و بشنوند و بار ديگر در وقت ديگر، بگوييم و بشنوند، حقير عاجزم و بر اهل اطلاع پوشيده نيست.  
و اگر بگويند کلمه اي مي خواهيم که امّ الکلمات باشد و کافي براي سعادت مطلقه دارين باشد، خداي تعالي قادر است که از بيان حقير، آن را کشف فرمايد و به شما برساند
.  
پس عرض مي کنم که غرض از خلق، عبوديت است و حقيقت عبوديت؛ ترک معصيت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح
.  
و ترک معصيت، حاصل نمي شود به طوري که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و ياد خدا در هر حال و زمان و مکان و در ميان مردم و در خلوت.

ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست مي داريم، چون امير نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسيله او به ما مي رسد؛ و او را پيغمبر صلوات الله عليه براي ما امير قرار داده؛ و پيغمبر را دوست داريم، چون خدا او را واسطه بين ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داريم، براي اينکه منبع همه خيرات است و وجود ممکنات، فيض اوست
.  
پس اگر خود و کمال خود را خواهانيم، بايد دوست خدا باشيم؛ و اگر دوست خداييم، بايد دوست وسائط فيوضات از نبيّ و وصيّ، باشيم؛ وگرنه يا دوست خود نيستم، يا دوست واهب العطايا نيستيم، يا دوست وسائط فيوضات نيستيم
.  
پس کيمياي سعادت، ياد خداست، و او محرّک عضلات به سوي موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خيرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. بايد اهتدا به هدايات آنها نماييم و رهروي به رهبري آنها نماييم تا کامياب شويم
.  
ديگر توضيح نخواهيد و آنکه عرض شد، ضبط نماييد و در قلب ثبت [کنيد]، خودش توضيح خود را مي دهد
.  
اگر بگوييد چرا خودت عامل نيستي؟! مي گويم: « اگر بنا بود که بايد بگوييم ما عامليم به هر چه عالميم، شايد حاضر به اين حضور و بيان نمي شديم »؛ لکن دستور، بذل نعمت است، شايد به مقصود برساند؛

مخفي نماند اگر ميسور شد براي کسي، نصيحت عملّيه بالاتر است از نصايح قوليه مشهد، ربيع الثاني 1420  
 
دستور العمل دوم
 
مشهد ربيع الثاني
1420.  
بسمه تعالي
 
کوچک و بزرگ بايد بدانيم: راه يگانه براي سعادت دنيا و آخرت، بندگي خداي بزرگ است؛ و بندگي، در ترک معصيت است در اعتقاديات و عمليات
.  
آنچه را که دانستيم، عمل نماييم و آنچه را که ندانستيم، توقف و احتياط نماييم تا معلوم شود، هرگز پشيماني و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛ اين عزم اگر در بنده، ثابت و راسخ باشد، خداي بزرگ، اولي به توفيق و ياري خواهد بود
.  
 
دستور العمل سوم
 
بسمه تعالي
 
گفتم که: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هيچ
 
در خانه اگر کس است، يک حرف بس است
 
بارها گفته ام و بار دگر مي گويم: « کسي که بداند هر که خدا را ياد کند، خدا همنشين اوست، احتياج به هيچ وعظي ندارد، مي داند چه بايد بکند و چه بايد نکند؛ مي داند که آنچه را که مي داند، بايد انجام دهد، و در آنچه که نمي داند، بايد احتياط کند
. »  
 
دستور العمل چهارم
  
بسم الله الرحمن الرحيم
  
جماعتي از مؤمنين و مؤمنات، طالب نصيحت هستند؛ بر اين مطالبه، اشکالاتي وارد است، از آن جمله
:  
نصيحت در جزئيات است، و موعظه، اعمّ است از کليات و جزئيات؛ ناشناسها و همديگر را نصيحت نمي کنند
.  
آنچه مي دانيد، عمل کنيد؛ و در آنچه نمي دانيد؛ احتياط کنيد تا روشن شود؛ و اگر روشن شد، بدانيد که بعض معلومات را زير پا گذاشته ايد؛ طلب موعظه از غير عامل، محل اعتراض است؛ و قطعاً مواعظي را شنيده ايد و مي دانيد، عمل نکرديد، و گرنه روشن بوديد
.  
همه مي دانند که « رساله عمليه» را بايد بگيرند و بخوانند و بفهمند، و تطبيق عمل بر آن نمايند، و حلال و حرام را با آن تشخيص بدهند؛ و همچنين مدارک شرعيه [را] اگر اهل استنباط باشند؛ پس نمي توانند بگويند
:  
«
ما نمي دانيم چه بکنيم و چه نکنيم
. »  
کساني که به آنها عقيده داريد، نظر به اعمال آنها نماييد، آنچه مي کنند از روي اختيار، بکنيد، و آنچه نمي کنند از روي اختيار، نکنيد؛ و اين، از بهترين راه هاي وصول به مقاصد عاليه است؛ 
 
مواعظ عمليه، بالاتر و مؤثرتر از مواعظ قوليه است. 5. از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز، و ادعيه مناسبه اوقات و امکنه، در تعقيبات وغيرآنها؛ و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه؛ و زيارت علما و صلحاء و همنشيني با آنها، از مرضيات خدا و رسول(ص) است و بايد روز به روز، مراقب زيادتي بصيرت و انس به عبادت و تلاوت و زيارت باشد
.  
و بر عکس، کثرت مجالست با اهل غفلت، مزيد قساوت و تاريکي قلب و استيحاش از عبادت و زيارات است؛ از اين جهت است که احوال حسنه حاصله از عبادات و زيارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفا در ايمان، به سوء حال و نقصان، مبدل مي شوند؛ پس، مجالست با ضعيف الايمان- در غير اضطرار و براي غير هدايت آنها- سبب مي شود که ملکات حسنه خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسده آنها را ياد بگيرد
:  
از واضحات است که ترک معصيت در اعتقاد و عمل، بي نياز مي کند از غير آن؛ يعني غير، محتاج است به آن، و او محتاج غير نيست، بلکه مولد حسنات و دافع سيئات است:   
عبوديت ترک معصيت در عقيده و عمل
.  
بعضي گمان مي کنند که ما از ترک معصيت عبور کرده ايم!! غافلند از اينکه معصيت، اختصاص به کبائر معروفه ندارد، بلکه اصرار بر صغائر هم، کبيره است؛ مثلاً نگاه تند به مطيع، براي تخويف، إيذاءِ محرم است؛ [و] تبسم به عاصي، براي تشويق، اعانت بر معصيت است
.  
محاسن اخلاق شرعيه و مفاسد اخلاق شرعيه، در کتب و رسائل عمليه، متبين شده اند. دوري از علما و صلحا، سبب مي شود که سارقين دين، فرصت را غنيمت بشمارند و ايمان و اهلش را بخرند به ثمنهاي بَخس و غير مبارک، همه اينها مجرب و ديده شده است
.  
از خدا مي خواهيم که عيدي ما را در اعياد شريفه اسلام و ايمان، موفقيت به
« عزم راسخ ثابت دائم بر ترک معصيت » قرار بدهد که مفتاح سعادت دنيويه و اخرويه است، تا اينکه ملکه بشود ترک معصيت؛ و معصيت براي صاحب ملکه، به منزله زهر خوردن براي تشنه است، يا ميته خوردن براي گرسنه است.  
البته اگر اين راه تا آخر، مشکل بود و به سهولت و رغبت، منتهي نمي شد، مورد تکليف و ترغيب و تشويق از خالق قادر مهربان نمي شد
.  
17 ربيع المولود 1419  
 
دستور العمل پنجم
 
بسمه تعالي
 
کسي که به خالق و مخلوق، متيقن و معتقد باشد، و با انبياء و اوصياء صلوات الله عليهم، جميعاً مرتبط و معتقد باشد، و توسل اعتقادي و عملي به آنها داشته باشد، و مطابق دستور آنها حرکت و سکون نمايد، و در عبادات، «قلب» را از غير خدا، خالي نمايد، و فارق القلب، نماز را که همه چيز تابع آن است انجام دهد، و با مشکوکها، تابع امام عصر عجل الله له الفرج باشد، و هر که را امام، مخالف خود مي داند با او مخالف باشد، و هر که را موافق مي داند با او موافق، [و] لعن نمايد ملعون او را، و ترحم نمايد بر مرحوم او و لو علي سبيل الاجمالي؛ هيچ کمالي را فاقد نخواهد بود و هيچ وِزر و بالي را واجد نخواهد بود
.  

دستور العمل ششم  
  
بسمه تعالي
 
هيچ ذکري، بالاتر از «ذکر عملي» نيست؛ هيچ ذکر عملي، بالاتر از « ترک معصيت در اعتقاديات و عمليات نيست
. »  
و ظاهر اين است که ترک معصيت به قول مطلق، بدون « مراقبه دائميه »، صورت نمي گيرد
.  

 
دستور العمل هفتم
 
بسمه تعالي
 
من کلام علي عليه السلام
:  
بدان که هر چيزي از عمل تو تابع نماز توست ؛
  
بر شما باد به محافظت بر نمازهاي پنج گانه در اولين وقتهاي آنها؛ و بر شما باد به روي نمودن و توجّه با تمام وجود بسوي خداي تعالي؛ { در اين صورت } سعادت را از دست نخواهيد داد إن شاء الله تعالي
.  

دستور العمل هشتم  
بسمه تعالي
 
جماعتي هستند که وعظ و خطابه و سخنراني را که مقدمه عمليات مناسبه مي باشند، با آنها معامله ذي المقدمه مي کنند، کأنه دستور اين است که « بگويند و بشنوند، براي اينکه بگويند و بشنوند! » و اين اشتباه است
.  
تعليم و تعلم، براي عمل، مناسب است و استقلال ندارند. براي تفهيم اين مطلب و ترغيب به آن فرموده اند با عمل بگوييد و از عمل ياد بگيريد و عملاً شنوايي داشته باشيد
.  
بعضي مي خواهند معلم را تعليم نمايند، حتي کيفيت تعليم را از متعلمين ياد بگيرند
.  
بعضي « التماس دعا » دارند، مي گوييم « براي چه؟ » درد را بيان مي کنند، دوا را معرفي مي کنيم، به جاي تشکر و به کار انداختن، باز مي گويند: « دعا کنيد
! »  
دور است آنچه مي گوييم و آنچه مي خواهند؛ شرطيت دعا را با نفسيت آن مخلوط مي کنند. ما از عهده تکليف، خارج نمي شويم، بلکه بايد از عمل، نتيجه بگيريم و محال است عمل، بي نتيجه باشد و نتيجه، از غير عمل، حاصل شود؛ اين طور نباشد
:  
پي مصلحت، مجلس آراستند
 
نشستند و گفتند و برخاستند
!  
خدا کند قوال نباشيم، فعّال باشيم؛ [مبادا] حرکت عمليه بدون علم بکنيم [و] توقف با علم بکنيم
.  
آنچه مي دانيم بکنيم، در آنچه نمي دانيم، توقف و احتياط کنيم تا بدانيم؛ قطعاً اين راه پشيماني ندارد
.  
به همديگر نگاه نکنيم، بلکه نگاه به « دفتر شرع » نماييم و عمل و ترک را مطابق با آن نماييم
.  
 
 
دستور العمل نهم
 
بسمه تعالي
 
آقاياني که طالب مواعظ هستند، از ايشان سؤال مي شود: آيا به مواعظي که تا حال شنيده ايد، عمل کرده ايد، يا نه؟
 
آيا مي دانيد که: « هر که عمل کرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم مي فرمايد. »؟
 
آيا اگر عمل به معلومات - اختياراً ـ ننمايد، شايسته است توقع زيادتي معلومات؟
 
آيا بايد دعوت به حق، از طريق لسان باشد؟ آيا نفرموده: « با اعمال خودتان، دعوت به حق بنمايد »؟
 
آيا طريق تعليم را بايد ياد بدهيم، يا آنکه ياد بگيريم؟
 
آيا جواب اين سؤالها از قرآن کريم
:  
(
والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا )، و از کلام معصوم:« من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لم يعلم » و « من عمل بما علم، کفي ما لم يعلم »، [ روشن نمي شود؟
]  
خداوند توفيق مرحمت فرمايد که آنچه را مي دانيم، زير پا نگذاريم و در آنچه نمي دانيم، توقف و احتياط نمائيم تا معلوم شود
.  
نباشيم از آنها که گفته اند
:  
پي مصلحت مجلس آراستند
 
نشستند و گفتند و برخاستند
!  
نشستند و گفتند و برخاستند
  
مشهد مقدس
 
يکشنبه 1375 هـ.ش
.  
مطابق با ربيع الاول 1417 هـ.ق
.  
 
دستور العمل دهم
 
بسمه تعالي
 
همه مي دانيم که رضاي خداوند اجّل، با آنکه غني بالذات [است] و احتياج به ايمان بندگان و لوازم ايمان آنها ندارد، در اين است [ که
]:  
بندگان، هميشه در مقام تقرب به او باشند، پس مي دانيم که براي حاجت بندگان به تقرب به مبدأ الطاف و به ادامه تقرب، [ خداوند] محبت به ياد او و ادامه ياد او دارد
.  
پس مي دانيم به درجه اشتغال به ياد او، انتفاع ما از تقرب به او، خواهد بود؛ و در طاعت و خدمت او، هر قدر کوشا باشيم به همان درجه، متقرب و منتفع به قرب خواهيم بود؛ و فرق بين ما و سلمان سلام الله عليه، در درجه طاعت و ياد او که مؤثر در درجه قرب ما است، خواهد بود
.  
و آنچه مي دانيم که اعمالي در دنيا محل ابتلاء ما خواهد شد، بايد بدانيم؛ که آنها هر کدام مورد رضاي خداست، ايضاً خدمت و عبادت و طاعت او محسوب است
.  
پس بايد بدانيم که هدف بايد اين باشد که تمام عمر، صرف در ياد خدا و طاعت او و عبادت، بايد باشد، تا به آخرين درجه قرب مستعد خودمان برسيم، و گرنه بعد از آنکه ديديم بعضي، به مقامات عاليه رسيدند و ما بي جهت، عقب مانديم، پشيمان خواهيم شد
.    
مشهد مقدس
 
چهارشنبه 1375 هـ ش
 
مطابق با ربيع الاول 1417 هـ ق
 
 
دستور العمل يازدهم
 
بسمه تعالي 
  
و بعد، مخفي نيست بر اولي الألباب که اساسنامه حرکت در مخلوقات، شناختن محرّک است که حرکت، احتياج به او دارد، و شناختن ما منه الحرکه و ما إليه الحرکه و ما له الحرکه، يعني بدايت و نهايت و غرض، که آن به آن، ممکنات، متحرک به سوي مقصد مي باشند
.  
فرق بين عالم و جاهل، معرفت علاج حوادث و عدم معرفت است؛ و تفاوت منازل آنها در عاقبت، به تفاوت مراتب علم آنها است در ابتدا
.  
پس، اگر محرک را شناختيم و از نظم متحرکات، حسن تدبير و حکمت محرّک را دانستيم، تمام توجه ما به اراده تکوينيه و تشريعيه اوست، خوشا به حال شناسنده، اگر چه بالاترين شهيد باشد؛ و واي به حال ناشناس، اگر چه فرعون زمان باشد
.  
در عواقب اين حرکات، جاهل مي گويد: « اي کاش خلق نمي شدم »، عالم مي گويد: « کاش هفتاد مرتبه، حرکت به مقصد نمايم و باز بر گردم و حرکت نمايم و شهيد حق بشوم
».  
مبادا از زندگي خودمان، پشيمان شده بر گرديم؛ صريحاً مي گويم: ـ مثلاًـ اگر نصف عمر هر شخصي در ياد منعم حقيقي است و نصف ديگر در غفلت، نصف زندگي، حيات او محسوب و نصف ديگر، ممات او محسوب است، با اختلاف موت، در اضرار به خويش و عدم نفع
.  
خداشناس، مطيع خدا مي شود و سر و کار با او دارد؛ و آنچه مي داند موافق رضاي اوست، عمل مي نمايد؛ و در آنچه نمي داند، توقف مي نمايد تا بداند؛ و آن به آن، استعلام مي نمايد و عمل مي نمايد، يا توقف مي نمايد؛ عملش، از روي دليل؛ و توقفش، از روي عدم دليل
.  
آيا ممکن است بدون اينکه با سلاح اطاعت خداي قادر باشيم، قافله ما به سلامت از اين رهگذر پر خطر، به مقصد برسد؟ آيا ممکن است وجود ما از خالق باشد و قوت ما از غير او باشد؟ پس قوت نافعه باقيه نيست، مگر براي خداييان، و ضعفي نيست مگر براي غير آنها
.  
حال اگر در اين مرحله، صاحب يقين شديم، بايد براي عملي نمودن اين صفات و احوال، بدانيم که اين حرکت محققه از اول تا به آخر، مخالفت با محرّک دواعي باطله است، که اگر اعتنا به آنها نکنيم، کافي است در سعادت اتصال به رضاي مبدأ اعلي
:  
«
أفضل زاد الراحل إليک عزم إرادة
».  
مشهد مقدس  
چهارشنبه مرداد ماه هـ.ش
.  
مطابق با ربيع الاول 1417 ه. ق.  

 با تشکر از اخوی محترم

اتل متل يه جعبه، شادروان ابوالفضل سپهر

اتل متل يه جعبه
پر از مداد رنگى
اتل متل يه بچه
چه بچه زرنگى

با يك مداد هاش ـ ب
توى اتاق نشسته
فكر مى كنه به باباش
جفت چشاشو بسته

قربون برم بابامو
الان اگر زنده بود
صورت مهربونش
حتماً پر از خنده بود

با قهوه اى كمرنگ
دهان و لب رو كشيد
صورتشو عقب برد
قشنگ نگاه كرد و ديد

قهوه اى رو گذاشتو
مداد حنايى برداشت
رو صورت بابا جون
ريش قشنگى رو كاشت

بعد با مداد هاش ـ ب
چشمى كشيد و بعدش
با يك مداد مشکی
چشمارو مشكى كردش

پيشونى رَم كشيدش
بعد هم موهايى بلند
بعد با مداد سبزش
براش كشيد يه سربند

بعد با مداد زردش
روسربندسبز اون
گنبدى از طلا زد
زيرش نوشت «بابا جون»

بينى رو هم كشيدش
دو چشم و ابرو گذاشت
براى رنگ صورت
سفيد و زردو برداشت

با زرد و با سفيدش
صورتو رنگ كردش
بابا چه نورانيه
چشمها رو تنگ كردش

يواش يواش و كم كرد
از توى چشم تنگش
بارون چكيد بروى
نقاشى قشنگش

مداد سرخو برداشت
رو سر بند بابا جون
يه خال قرمز كشيد
خيره شد به خال اون

لب رو گذاشت رو خالش
سرخى لبهاى اون
خالشوسرختر كرد
سرختر از رنگ خون

يه كمى فكر كردش
يه دفعه بغضش گرفت
بعد مى دونيد چيكار كرد؟
يه كارى كرد بس شگفت

با اون مداد سرخش
بابا رو سرخ كردش
عكس رو قلبش گذاشت
با اون دودست سردش

بس كه بابا بابا گفت
ناله زد و غصه خورد
كنار عكس بابا
خسته شد و خوابش برد

خواب ديدش توى يك باغ
تو يك باغ پر از گل
نشسته رو درختى
بدل شده به بلبل

ناز غريبونه كرد
چَه چَهِ مستونه زد
يه وقت ديد از آسمون
نور اومد و نور اومد

ديد كه تو تختى از نور
بابا جونش نشسته
هزار ملك دور اون
جمع شده حلقه بسته

پريدو رفتش نشست
رو شونه بابا جون
بابا نوازشش كرد
بوسه زد به روى اون

زد زير گريه و گفت:
ميگن ديگه نمياى!
منو گذاشتى رفتى؟
بابا منو نمى خواى؟

بابا اونو بوسيدش
توى بغل گرفتش
اشك چشمشوپاك كرد
نيگاش كردش و گفتش:

اگه نرفته بودم
يه غول بى شاخ و دُم
اومده بود تو خونه
تا زور بگه به مردم

با هرچى كه ما داشتيم
مى خواست تجارت كنه
ما رو اسير بگيره
خونه رو غارت كنه

رفتم باهاش جنگيدم
تا كه بره به خونش
اگه باور ندارى
بيا اينم نشونش

دسترو گذاشت رو خالش
همون خال پيشونيش
همون خال قشنگش
خال قرمز و خونيش

لب رو گذاشت رو خالِ
بابا جون و بوسيدش
بعد صورتو عقب برد
قشنگ بابا رو ديدش

يهو پريدش از خواب
ديد كه وقت اذونه
بوى تن بابا جون
پيچيده بود تو خونه

دنبال نقاشيش گشت
ديد كه روى متكّاس
يعنى چى مگه مى شه؟
اين خط كه خط باباس

ديد كه زير نقاشيش
به خط نازِ بابا
نه تنها امضا شده
داده يه بيست زيبا

 

 

اگرچه نميشه يه تصوير بعد از يه مدت زياد با تمام جزئيات بخاطر بمونه، ولی ميشه يادشو هميشه همراه داشت. يادم هست که هرچی بشم دعای خير پدر و زحمت مادر است.

 ايثار جان، اين عزيزترين تحفه الهی، منتهای از خود گذشتگی است. و اين موجودات هميشگی باذن الله، هميشه قابل تکريمند. چون کاری که اونا کردند، خيلی شرف ميخواد. مقام مقايسه، من الان نميتونم تصور کنم که محدثه، مصطفی و مجتبی رو بسپارم و برم به راهی که اطمينان دارم برگشت نداره. اين غير از منتهای ايثار، کمال توکل هم هست. از طرف ديگه ذات باريتعالی هم بهترين تاجره، چون خودش جواب توکل را به احسن وجه می ده. و کسی که توکلش و زمام امورش دست اون هست مطلق باشه، چه نياز به بنده های دنيا. خدا آقاجون همدانی رو بيامرزه که اين ذکر رو زياد ازش شنيدم

حسبنا الله و نعم الوکيل نعم المولی و نعم النصير